- بدیهه
- خود آی آمده فرق سخن عشق و خرد خواستم از دل - گفت} آمده {دیگر بود و} ساخته {دیگر (شریف) نااندیش ناگه آی ناگه آینده زود انداز بنگرید به بداهه بدون اندیشه سخن گفتن یا شعر سرودن نیندیشیده نا اندیش
معنی بدیهه - جستجوی لغت در جدول جو
- بدیهه
- بدون طول تفکر، سخن یا شعر گفتن، در علوم ادبی شعر و سخنی که بدون تامل گفته شود، زودانداز
- بدیهه ((بَ هِ))
- بدون اندیشه سخن گفتن یا شعر سرودن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث بدیهی: امور بدیهیه، جمع بدیهیات
ناگهانی، آشکار، واضح
مونث بدیع: افکار بدیعه، جمع بدایع
خود آی آمده فرق سخن عشق و خرد خواستم از دل - گفت} آمده {دیگر بود و} ساخته {دیگر (شریف) نااندیش ناگه آی ناگه آینده زود انداز بداهت بدیهه
واضح، آشکار، در فلسفه ویژگی آنچه دانستن آن محتاج تفکر نباشد
مؤنث واژۀ بدیع، تازه، نو، شگفت، موجد و مبتدع، نو بیرون آورنده، در علوم ادبی علمی که در آرایش سخن، زینت کلام، صنایعی که نظم و نثر را زینت می دهد بحث می کند
Axiomatic
аксиоматический
axiomatisch
аксіоматичний
aksjomatyczny
axiomático
assiomatico
axiomático
axiomatique
axiomaatisch
เกี่ยวกับอุปกรณ์
aksiomatik
تجعّدٌ
स्वाभाविक
אקסיומטי
aksiyomatik
axiomatiki
নির্ধারিত
بدیہی
قریه، روستا و قصبه