جدول جو
جدول جو

معنی بدیعه

بدیعه
مؤنث واژۀ بدیع، تازه، نو، شگفت، موجد و مبتدع، نو بیرون آورنده، در علوم ادبی علمی که در آرایش سخن، زینت کلام، صنایعی که نظم و نثر را زینت می دهد بحث می کند
تصویری از بدیعه
تصویر بدیعه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بدیعه

بدیعه

بدیعه
مؤنث بدیع. نو بیرون آورده شده. ج، بدایع. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

بدیهه

بدیهه
خود آی آمده فرق سخن عشق و خرد خواستم از دل - گفت} آمده {دیگر بود و} ساخته {دیگر (شریف) نااندیش ناگه آی ناگه آینده زود انداز بنگرید به بداهه بدون اندیشه سخن گفتن یا شعر سرودن نیندیشیده نا اندیش
فرهنگ لغت هوشیار

بدیهه

بدیهه
بدون طول تفکر، سخن یا شعر گفتن، در علوم ادبی شعر و سخنی که بدون تامل گفته شود، زودانداز
بدیهه
فرهنگ فارسی عمید