جدول جو
جدول جو

معنی بدیهه

بدیهه((بَ هِ))
بدون اندیشه سخن گفتن یا شعر سرودن
تصویری از بدیهه
تصویر بدیهه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بدیهه

بدیهه

بدیهه
خود آی آمده فرق سخن عشق و خرد خواستم از دل - گفت} آمده {دیگر بود و} ساخته {دیگر (شریف) نااندیش ناگه آی ناگه آینده زود انداز بنگرید به بداهه بدون اندیشه سخن گفتن یا شعر سرودن نیندیشیده نا اندیش
فرهنگ لغت هوشیار

بدیهه

بدیهه
بدون طول تفکر، سخن یا شعر گفتن، در علوم ادبی شعر و سخنی که بدون تامل گفته شود، زودانداز
بدیهه
فرهنگ فارسی عمید

بدیهه

بدیهه
ناگاه و نااندیشیده گفتن چیزی و یا خواندن شعری. هر چیزی که بگویند و یا بکنند بدون تأمل و تفکر و بدون یادآوری و فی الفور. ناگاه. بخیال خود. زودانداز. (ناظم الاطباء). بدیهه. بدون اندیشه سخن گفتن یا شعر سرودن. نیندیشیده. (فرهنگ فارسی معین). در اصطلاح بلغاء آن است که منشی یا شاعر کلام را بی رویت و فکر انشاء کندو این را ارتجال نیز نامند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). انشای شعری یا لطیفه ای بحسب مقتضای مقام بی فکر وتأمل. (از آنندراج). گفتن سخنی یا شعری یا لطیفه ای بحسب مقتضای مقام بی فکر و تأمل. (از آنندراج). گفتن سخنی یا شعری بی تهیه. چُست گویی. (یادداشت مؤلف) : صابی از بدیهۀ خاطر و عجالۀ وقت این سه بیت بدو داد. (ترجمه تاریخ یمینی چ سنگی ص 254).
با او به بدیهه خوش درآمد
چون یافت حریف خوش برآمد.
نظامی.
لغت نامه دهخدا

بدیهه

بدیهه
ناگاه و نااندیشیده آمدن. (از منتهی الارب). بی اندیشه آمدن سخن و ناگاه آمدن چیزی. (غیاث اللغات). بَده. بَداهَه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بده. (از اقرب الموارد). و رجوع به بده و بداهه و بداهت شود
لغت نامه دهخدا