- بدیهت (بَ هََ)
بدیهه.
- بربدیهت، بی اندیشه: گفت (خواجه احمد) بنده نیز بیندیشد آنگاه آنچه او را فراز آید باز نماید که بر بدیهت راست نیاید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 258). و رجوع به بدیهه و بدیهه شود
- بربدیهت، بی اندیشه: گفت (خواجه احمد) بنده نیز بیندیشد آنگاه آنچه او را فراز آید باز نماید که بر بدیهت راست نیاید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 258). و رجوع به بدیهه و بدیهه شود
