- بدنژاد
- فرومایه، پست
معنی بدنژاد - جستجوی لغت در جدول جو
- بدنژاد
- بداصل، بدگوهر، فرومایه، آنکه نژاد اصیل نداشته باشد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ژنکه نژاد اصیل نداشته باشد بد گوهر بد اصل، اسبی که پدرش عربی و مادرش ترکی باشد
نا نجیب
بدسرشت، بدبنیاد، بدطینت، نانجیب
بد جنس، شرور
اصیل، نجیب، دارای حسب ونسب
بد سرشت بد طینت بد ذات
عمل و حالت بد نژاد
بدکار، بداصل
بدنما، هر چیزی که در نظر خوب نیاید، آنچه صورت ظاهرش خوشایند نباشد، بدنمود
دارای صفات بد، بداصل، بدکار، فرومایه
اساس، موسسه
بنیاد اساس، اصل هر چیز، پشتیبان
پایه، اصل، ریشه
بنای عمارت و اصل آن، دیوار و اصل آن، پشتیبان. بنیاد وپی
معروف به بدی، بی آبرو، رسوا
بیخ، پایه، اصل، شالوده، پی دیوار
بنیاد کردن: بنا کردن، شالوده ریختن، آغاز کردن، دست به کاری زدن
بنیاد نهادن: شالوده ریختن، بنا کردن، آغاز کردن
بنیاد کردن: بنا کردن، شالوده ریختن، آغاز کردن، دست به کاری زدن
بنیاد نهادن: شالوده ریختن، بنا کردن، آغاز کردن
بنیاد، بیخ، پایه، اصل، شالوده، پی دیوار
هر چیزی که در نظر خوب نیاید، آنچه صورت ظاهرش خوشایند نباشد، بدنمود
برانداختن خراب کردن، منهدم کردن
بنیاد، برای مثال لاد را بر بنای محکم نه / که نگهدار لاد بنلاد است (فرالاوی - شاعران بی دیوان - ۳۹)
پشتیبان
پشتیبان
Disreputable, Infamous, Notorious
Foundation
сомнительный , позорный , печально известный
основание
von schlechtem Ruf, berüchtigt
Stiftung
сумнівний , ганебний , відомий у поганому сенсі