جدول جو
جدول جو

معنی بدنشان

بدنشان
(بَ نِ)
بدکار. دارای عیب. (از ولف). بدکار و پست. (ناظم الاطباء). بدصفت. (یادداشت مؤلف) :
نباید که آن ریمن بدنشان
زند رای با نامور سرکشان.
فردوسی.
بد که گوید زو مگر بدنیتی
بدخصال و بدفعال و بدنشان.
فرخی.
شیعت مایندری ای بدنشان
شاید اگر دشمن دختندری.
ناصرخسرو.
لغت نامه دهخدا