جدول جو
جدول جو

معنی بدنسل - جستجوی لغت در جدول جو

بدنسل
(بَ نَ)
بداصل. حرام زاده. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
بدنسل
حرامزاده، بداصل
تصویری از بدنسل
تصویر بدنسل
فرهنگ لغت هوشیار
بدنسل
((بَ. نَ))
بدنژاد، بد اصل
تصویری از بدنسل
تصویر بدنسل
فرهنگ فارسی معین
بدنسل
بداصل، بدنژاد
متضاد: نژاده، حرامزاده، خطا زاده، والدالزنا
متضاد: حلال زاده، بدذات، بدسرشت، بدگوهر، بدنهاد
متضاد: نیک نهاد، نیک سرشت
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بدنعل
تصویر بدنعل
اسب سرکش که به دشواری او را نعل کنند
فرهنگ فارسی عمید
(بَ نَ سَ)
بدنژاد. که اصل و نسب بدی دارد:
کید حسود بدنسب با چون تو شاه دین طلب
خاری است جفت بولهب در راه طاها ریخته.
خاقانی، خلاف حضر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، بادیات و بوادی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بد نسل
تصویر بد نسل
بد تخمه بد نژاد بد نژاد بداصل، حرامزاده، بد ذات بد نهاد بد سرشت
فرهنگ لغت هوشیار