جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بدنسل

بدنسل

بدنسل
بداصل، بدنژاد
متضاد: نژاده، حرامزاده، خطا زاده، والدالزنا
متضاد: حلال زاده، بدذات، بدسرشت، بدگوهر، بدنهاد
متضاد: نیک نهاد، نیک سرشت
فرهنگ واژه مترادف متضاد

بد نسل

بد نسل
بد تخمه بد نژاد بد نژاد بداصل، حرامزاده، بد ذات بد نهاد بد سرشت
بد نسل
فرهنگ لغت هوشیار

بدنسب

بدنسب
بدنژاد. که اصل و نسب بدی دارد:
کید حسود بدنسب با چون تو شاه دین طلب
خاری است جفت بولهب در راه طاها ریخته.
خاقانی، خلاف حضر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، بادیات و بوادی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا