شوم قدم. (آنندراج). بدشگون. بدفال. (ناظم الاطباء). نامبارک پی. شوم پی. مقابل، خوش قدم (مبارک پی). فرخ قدم. (یادداشت مؤلف) : بدقدم مانند طاوس است در کیشم همای بس که دیدم دولت ایام را بی اعتبار. اثر (از آنندراج)
شوم قدم. (آنندراج). بدشگون. بدفال. (ناظم الاطباء). نامبارک پی. شوم پی. مقابل، خوش قدم (مبارک پی). فرخ قدم. (یادداشت مؤلف) : بدقدم مانند طاوس است در کیشم همای بس که دیدم دولت ایام را بی اعتبار. اثر (از آنندراج)
آنکه قمار بناراستی بازد. (آنندراج). آنکه در قمار تقلب کند: ز دست طالع بد می رویم شهر بشهر چو بدقمار که تغییر می دهدجا را. ملا ادبی نظیری (از آنندراج). بطوف نرد محبت خدا بسازد قاسم که کار ما به حریفان بدقمار نیفتد. ملاقاسم مشهدی (از آنندراج). از بدقمار هر چه ستانی شتل بود. (از یادداشت مؤلف).
آنکه قمار بناراستی بازد. (آنندراج). آنکه در قمار تقلب کند: ز دست طالع بد می رویم شهر بشهر چو بدقمار که تغییر می دهدجا را. ملا ادبی نظیری (از آنندراج). بطوف نرد محبت خدا بسازد قاسم که کار ما به حریفان بدقمار نیفتد. ملاقاسم مشهدی (از آنندراج). از بدقمار هر چه ستانی شتل بود. (از یادداشت مؤلف).
خلف قول. مخلافی. (یادداشت مؤلف). عمل بدقول. بدعهدی. مقابل خوش قولی. - بدقولی کردن، بدعهدی کردن: و عهد ایشان (پریان) درست باشد و بدقولی نکنند. (اسکندرنامه نسخۀ سعید نفیسی)
خلف قول. مخلافی. (یادداشت مؤلف). عمل بدقول. بدعهدی. مقابل خوش قولی. - بدقولی کردن، بدعهدی کردن: و عهد ایشان (پریان) درست باشد و بدقولی نکنند. (اسکندرنامه نسخۀ سعید نفیسی)