جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بدقسمت

بد مست

بد مست
کسی که در مستی عربده کشد و شرارت نماید کسی که پس از مست شدن هرزه گویی و شهوت پرستی نماید
فرهنگ لغت هوشیار

باقیمت

باقیمت
از با+ قیمت، باارزش. گران قدر. گرانبها. ارزنده: و از وی (از پارس) بساطها و فرشها و زیلوهاو گلیمهای باقیمت خیزد. (حدود العالم) :
دریای سخن ها سخن خوب خدایست
پرگوهر باقیمت و پرلؤلؤ لالا.
ناصرخسرو.
مرگوهر باقیمت و باقدر و بها را
اینها نه سزااندکه بیقدر و بهااند.
ناصرخسرو.
قبای شه ز دیباست نرم و باقیمت
اگر چه زیر و درون پنبه و آستر دارد.
ناصرخسرو.
تا غلاف اندر بود باقیمت است
چون برون شد سوختن را آلت است.
مولوی.
و رجوع به قیمت شود
لغت نامه دهخدا

بدخدمت

بدخدمت
که خدمت وچاکری و بندگی او بد باشد. مقصر. قاصر:
چه بدخدمتی کردم آخر که اکنون
چو بدخدمتانم بصحرا نهادی ؟
انوری (دیوان چ مدرس رضوی ج 2 ص 735)
لغت نامه دهخدا

بدقدمی

بدقدمی
نامبارک پیی. (یادداشت مؤلف). بدفالی. بدشگونی
لغت نامه دهخدا

بقسمات

بقسمات
معرب بکسمات فارسی است. (یادداشت مؤلف). خبز رومی. کعک. بقسماط. بشماط. بقسمات. (دزی ج 1 ص 103). رجوع به بکسمات و برهان قاطع شود
لغت نامه دهخدا