- بدفرجام
- بدعاقبت، عاقبت به شر
معنی بدفرجام - جستجوی لغت در جدول جو
- بدفرجام
- کسی که عاقبت به خیر نباشد، بدعاقبت، بدانجام
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بدفرجام بودن
بی عاقبت: عشق بیفرجام
بد انجام بد عاقبت، بدخواه بد نیت
مذبوحانه
بد عاقبت
ستوری که دهنه را قبول نکند مرکوب (و مخصوصااسب) سرکشی چموش، شخص گردنکش یاغی نافرمان سخت سر
بد انجامی بد عاقبتی، بد خواهی بد نیتی
بدفرجام، بدعاقبت
آنچه پایانش بد باشد، بدعاقبت، بدفرجام
نافرجام، بی عاقبت، بدعاقبت، آنکه یا آنچه عاقبتش خوب نباشد، بیهوده، بی فایده
کسی که عاقبت کارش خوب نباشد، بدعاقبت، برای مثال این دو چیزم بر گناه انگیختند / بخت نافرجام و عقل ناتمام (سعدی - ۱۴۷) ، بیهوده، بی فایده، شوم
تمام ناشده
بد لگام (لجام تازی شده لگام پارسی است) سرکش
اتمام، پایان، سرانجام، عاقبت
انجام، پایان، عاقبت، آخر کار، در علم حقوق تجدیدنظر در رای دادگاه که توسط دیوان عالی کشور صورت می گیرد
فرجام خواستن: در علم حقوق تقاضای تجدیدنظر در دعوایی که حکم آن از دادگاه استان صادر شده
فرجام خواستن: در علم حقوق تقاضای تجدیدنظر در دعوایی که حکم آن از دادگاه استان صادر شده
سرکش، نافرمان، برای مثال چرخ «بدرام» تا که شد رامش / از کواکب چو خلد شد بدرام (شمس فخری - مجمع الفرس - بدرام) ، حیوانی که به آسانی رام نشود
پدرام
پدرام
خاتمه، آخر، ختام، انتها