جدول جو
جدول جو

معنی بددهنه - جستجوی لغت در جدول جو

بددهنه
اسبی که دهنه قبول نکند، بدلگام
تصویری از بددهنه
تصویر بددهنه
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بد دهنه
تصویر بد دهنه
بد لگام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بددهن
تصویر بددهن
دشنام گوی، ناسزاگوینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بندینه
تصویر بندینه
تکمه، گوی گریبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیدانه
تصویر بیدانه
بی هسته بدون دانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد دهنی
تصویر بد دهنی
عمل بد دهن فحش ناسزا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد دهن
تصویر بد دهن
فحش دهنده نا سزا گوینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهدانه
تصویر بهدانه
دانه میوه به (آبی) که در طب قدیم مستعمل بوده تخم بهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدیهیه
تصویر بدیهیه
مونث بدیهی: امور بدیهیه، جمع بدیهیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بددینی
تصویر بددینی
بد مذهبی بد کیشی الحاد مقابل بهدینی خوش کیشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدکینه
تصویر بدکینه
سخت کینه توز، بسیار کینه جو، کینه کش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مداهنه
تصویر مداهنه
خدعه کردن، فریب دادن، دورویی کردن، چرب زبانی، چاپلوسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادهنج
تصویر بادهنج
بادآهنگ، دریچه، روزنه، دریچه که برای وزیدن باد باز کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بددهان
تصویر بددهان
کسی که به دیگران دشنام بدهد و ناسزا بگوید، بدزبان، ناسزاگو
فرهنگ فارسی عمید
مداهنه و مداهنت در فارسی: دروغسازی، چربزبانی لابه دم لابه نکنم دم لابه بر در کس - پیش تو کنم اگر کنم بس (خاقانی تحفه العراقین)، دو رویی، سستی کردن اظهار کردن چیزی بر خلاف باطن، چرب زبانی کردن، دو رویی، چرب زبانی تملق: ناچار بابطلمیوس از در مداهنه و مهادنه بیرون شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدمظنه
تصویر بدمظنه
((~. مَ ظَ نِّ))
بدگمان، بدظن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بدزهره
تصویر بدزهره
((بَ زَ رِ))
ترسو، بددل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بهدانه
تصویر بهدانه
((بِ نِ))
دانه میوه به که در طب قدیم مستعمل بوده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مداهنه
تصویر مداهنه
((مُ هِ نَ یا نِ))
خدعه کردن، دورویی کردن، چاپلوسی
فرهنگ فارسی معین
تخم به که دارای مادۀ لعابی است و در امراض حلق و سینه و برای لینت مزاج در آب جوش می ریزند و می خورند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدزهره
تصویر بدزهره
بددل، ترسو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بددهانی
تصویر بددهانی
بددهان بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدلهجه
تصویر بدلهجه
آنکه لهجه اش خوب نباشد، کسی که بد حرف بزند و کلمات را بد ادا کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برهنه
تصویر برهنه
عریان، لخت، عور، بی پوشش، بحریت، لخت مادر زادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بندنه
تصویر بندنه
بقچه بزرگ، بسته بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
خود آی آمده فرق سخن عشق و خرد خواستم از دل - گفت} آمده {دیگر بود و} ساخته {دیگر (شریف) نااندیش ناگه آی ناگه آینده زود انداز بنگرید به بداهه بدون اندیشه سخن گفتن یا شعر سرودن نیندیشیده نا اندیش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بددین
تصویر بددین
ملحد، کافر
فرهنگ لغت هوشیار
خود آی آمده فرق سخن عشق و خرد خواستم از دل - گفت} آمده {دیگر بود و} ساخته {دیگر (شریف) نااندیش ناگه آی ناگه آینده زود انداز بداهت بدیهه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدانه
تصویر بدانه
تناوریدن فربهی تناوریدن فربهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدیهه
تصویر بدیهه
بدون طول تفکر، سخن یا شعر گفتن، در علوم ادبی شعر و سخنی که بدون تامل گفته شود، زودانداز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بندنه
تصویر بندنه
تکمه، گوی گریبان، بندیمه، بندمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برهنه
تصویر برهنه
((ب ِ رَ نِ))
لخت، عریان، آشکار، پدیدار، فاش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بدیهه
تصویر بدیهه
((بَ هِ))
بدون اندیشه سخن گفتن یا شعر سرودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بداهه
تصویر بداهه
((بِ یا بَ هِ))
سخن بی اندیشه گفتن، بی تأمل سخن گفتن، بداهت، بدیهه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بددین
تصویر بددین
بدکیش، بدمذهب، ملحد
فرهنگ فارسی عمید