جدول جو
جدول جو

معنی بدتبار - جستجوی لغت در جدول جو

بدتبار
(بَ تَ)
بدنژاد و بداصل. (آنندراج). نانجیب. بداصل و بدنژاد. (ناظم الاطباء) ، لعل. (فرهنگ رشیدی). و چون لعل از بدخش آرند، لعل را نیز بدخش گویند. (از برهان قاطع). لعل را بمجاز بدخش گویند. (از انجمن آرا) (از آنندراج) : از مروارید و یاقوت و زمرد وبدخش و فیروزه. (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 2 ص 535).
- بدخش جرم، که جرم آن از لعل باشد. سرخ چون لعل یا شراب:
بازارگان عیش و ز جام بدخش جرم
بازارگان جرم و بدخشان شکستنش.
خاقانی (دیوان سجادی ص 530).
- بدخش مذاب، لعل. (ناظم الاطباء) (آنندراج). لعل گداخته. (فرهنگ رشیدی). کنایه از لعل بدخشان. (برهان قاطع) (غیاث اللغات) :
صبح ستاره نمای خنجر تست اندر او
گاه درخش جهان گاه بدخش مذاب.
خاقانی (ازآنندراج).
- ، شراب سرخ لعلی رنگ. (ناظم الاطباء). شراب لعل. (برهان قاطع). شراب. (فرهنگ رشیدی). شراب ارغوانی. (آنندراج) ، خون. (فرهنگ رشیدی) ، بدخشی. بدخشانی. (برهان قاطع) (هفت قلزم) :
طفل را سیبکی دهند بنقش
بستانند از او نگین بدخش.
سعدی (صاحبیه).
و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بختیار
تصویر بختیار
(پسرانه)
خوشبخت، خوش اقبال، استاد رودکی در موسیقی، کسی که شانس و اقبال با او یار است، تخلص شاعر کرد (کردی: بهختیار)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بختیار
تصویر بختیار
کسی که بخت با او یار باشد، خوشبخت، سعادتمند، نیک بخت، طالع مند، سفیدبخت، خوش طالع، مقبل، جوان بخت، اقبالمند، سعید، بلنداقبال، نیکوبخت، ایمن، فرّخ فال، شادبخت، نکوبخت، فرخنده طالع، خجسته طالع، نیک اختر، خجسته، فرخنده بخت، صاحب دولت، مستسعد، صاحب اقبال، بلندبخت، خجسته فال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدآغار
تصویر بدآغار
بد ذات، بدسرشت، بدنهاد، برای مثال یکی زشت روی بدآغار بود / توگویی به مردم گزی مار بود (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۱۰۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدهکار
تصویر بدهکار
وام دار، قرض دار، مدیون، کسی که چیزی یا پولی وام دارد و باید بدهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدزبان
تصویر بدزبان
کسی که به دیگران ناسزا می گوید و دشنام می دهد، بدگو، دشنام دهنده، ناسزاگوینده، بددهان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدقمار
تصویر بدقمار
کسی که در قمار تقلب می کند، آنکه بد بازی کند و همیشه ببازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اختبار
تصویر اختبار
آزمون، آگاهی یافتن، آزمایش کسی برای شناخت توانایی های او
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بردبار
تصویر بردبار
شکیبا، صبور، صبر کننده، تاب آوردنده، تحمل کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعتبار
تصویر اعتبار
اعتماد، قدر، منزلت، آبرو، در علم اقتصاد حق خرید کالا یا استفاده از خدمات بدون پرداخت فوری پول، راستی، درستی، چیزی یا کسی را با دیگری قیاس کردن، چیزی را نیک انگاشتن و شگفتی کردن، عبرت گرفتن، پند گرفتن، در علم اقتصاد مبلغی که در بودجه برای کارهای مشخص درنظر گرفته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدهکار
تصویر بدهکار
مدیون، کسی که بدیگری پولی را مقروض است، قرضدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدعیار
تصویر بدعیار
پول ناخالص وکم عیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتبار
تصویر اعتبار
قول واعتماد، اطمینان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتبار
تصویر انتبار
بریدگی، بی فرزندی، دویدن بر تخت رفتن آبله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه مرتکب کارهای بد شود بد کردار بد عمل بد فعل بدفعال، شریر موذی، فاسق فاجر زنا کار لواط کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بردبار
تصویر بردبار
حلیم، متحمل، تاب آورنده، صابر، صبور، شکیبا، پر حوصله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باربار
تصویر باربار
متواتر، پی در پی، مکرراً
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتبار
تصویر اجتبار
شکسته بندی، توانگر کردن، توانگر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بختیار
تصویر بختیار
بخت آور، خوش طالع، دولتمند، جوان بخت، نیک اختر
فرهنگ لغت هوشیار
آزمودن، آگاهی یافتن تازه یابی آگاهی به چیزی، ترید خریدن آزمودن امتحان کردن، آگاهی یافتن از چیزی یا خبری خبردارشدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیکبار
تصویر بیکبار
((به یکبار))
ناگهان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بدهکار
تصویر بدهکار
((بِ دِ بِ))
دارای بدهی، مدیون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بختیار
تصویر بختیار
((بَ))
با اقبال، خوشبخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بردبار
تصویر بردبار
((بُ))
بارکش، شکیبا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعتبار
تصویر اعتبار
((اِ تِ))
پند گرفتن، آبرو، قدر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اختبار
تصویر اختبار
((اِ ت ِ))
خبر گرفتن، خبرجویی، آزمودن، امتحان کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بدهکار
تصویر بدهکار
مدیون، مقروض
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بردبار
تصویر بردبار
صبور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اعتبار
تصویر اعتبار
Credibility, Validity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بردبار
تصویر بردبار
Tolerant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اعتبار
تصویر اعتبار
надежность , действительность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بردبار
تصویر بردبار
терпимый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اعتبار
تصویر اعتبار
Glaubwürdigkeit, Gültigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بردبار
تصویر بردبار
tolerant
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اعتبار
تصویر اعتبار
достовірність , дійсність
دیکشنری فارسی به اوکراینی