بیابان نورد، بیابان گرد، ویژگی اسب رونده و تیزتک که بیابان ها را در هم نوردد، برای مثال هم از تازی اسپان صحرانورد / هم از تیغ چون آب زهر آب خورد (نظامی۵ - ۸۷۶)
بیابان نورد، بیابان گرد، ویژگی اسب رونده و تیزتک که بیابان ها را در هم نوردد، برای مِثال هم از تازی اسپان صحرانورد / هم از تیغ چون آب زهر آب خَورد (نظامی۵ - ۸۷۶)
پرچین، چیزی که چین و شکن بسیار دارد، پر پیچ و خم چروکیده، پرشکن، پر پیچ و تاب، پرگره، پرآژنگ، پرشکنج، پرکوس، پرماز، انجوخیده، آژنگ ناک
پُرچین، چیزی که چین و شکن بسیار دارد، پر پیچ و خم چُروکیده، پُرشِکَن، پُر پیچ و تاب، پُرگِرِه، پُرآژَنگ، پُرشِکَنج، پُرکوس، پُرماز، اَنجوخیده، آژَنگ ناک
تصادف، ملاقات، به هم رسیدن دو چیز یا دو تن هنگام رد شدن و گذشتن از جایی برخورد کردن: همدیگر را دیدن، ملاقات کردن، تصادف کردن، کنایه از باشدت وخشونت رفتار کردن
تصادف، ملاقات، به هم رسیدن دو چیز یا دو تن هنگام رد شدن و گذشتن از جایی برخورد کردن: همدیگر را دیدن، ملاقات کردن، تصادف کردن، کنایه از باشدت وخشونت رفتار کردن
جوان. (فرهنگ خطی). اما می نماید که تصحیف شدۀ برنا یا برناه باشد. رجوع به برنا شود، امروزه برنجک بر برنجی اطلاق میشود که آجیل فروشان آنرا پس از خیساندن، لحظه ای چند در روغن نیک سرخ کرده قرار میدهنددر نتیجه برنج پف می کند و ترد میشود و گاه آنرا با نمک و گاه با خاکه قند مخلوط میکنند
جوان. (فرهنگ خطی). اما می نماید که تصحیف شدۀ برنا یا برناه باشد. رجوع به برنا شود، امروزه برنجک بر برنجی اطلاق میشود که آجیل فروشان آنرا پس از خیساندن، لحظه ای چند در روغن نیک سرخ کرده قرار میدهنددر نتیجه برنج پف می کند و ترد میشود و گاه آنرا با نمک و گاه با خاکه قند مخلوط میکنند
بارنولت (ژان). متولد به آمرس فوت به حدود 1549-1619 میلادی نام یکی از مشاهیر هلند است که برای استقلال کشورش کوشید و یکی از پایه گذاران جمهوری ایالات متحده بشمار است و سرانجام به امر موریس دوناسو اعدام گردید. و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود
بارنولت (ژان). متولد به آمرس فوت به حدود 1549-1619 میلادی نام یکی از مشاهیر هلند است که برای استقلال کشورش کوشید و یکی از پایه گذاران جمهوری ایالات متحده بشمار است و سرانجام به امر موریس دوناسو اعدام گردید. و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود
بیابان نورد. تندرو. تیزتک: صحرانوردی، کوه پیکری، زمین هیکلی، ابررفتاری (اسب). (سندبادنامه ص 251). هم از تازی اسبان صحرانورد هم از تیغ چون آب زهرآبخورد. نظامی. نشست از برخنگ صحرانورد همی داشت دیده به آن آبخورد. نظامی. من و چند سالوک صحرانورد برفتیم قاصد بدیدار مرد. سعدی
بیابان نورد. تندرو. تیزتک: صحرانوردی، کوه پیکری، زمین هیکلی، ابررفتاری (اسب). (سندبادنامه ص 251). هم از تازی اسبان صحرانورد هم از تیغ چون آب زهرآبخورد. نظامی. نشست از برخنگ صحرانورد همی داشت دیده به آن آبخورد. نظامی. من و چند سالوک صحرانورد برفتیم قاصد بدیدار مرد. سعدی