معنی پرنورد - فرهنگ فارسی عمید
معنی پرنورد
- پرنورد
- پرچین، چیزی که چین و شکن بسیار دارد، پر پیچ و خم
چروکیده، پرشکن، پر پیچ و تاب، پرگره، پرآژنگ، پرشکنج، پرکوس، پرماز، انجوخیده، آژنگ ناک
تصویر پرنورد
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با پرنورد
پرورد
- پرورد
- پروردن تغذیه، در ترکیب بجای (پرورده) آید: سایه پرورد غم پرورد ناز پرورد
فرهنگ لغت هوشیار
پرورد
- پرورد
- پروردن، پسوند متصل به واژه به معنای پرورش یافته مثلاً سایه پرورد، نازپرورد
فرهنگ فارسی عمید
پرنور
- پرنور
- صاحب فروغ بسیار:
همی تابد شعاع داد از آن پرنور پیشانی.
لوکری
لغت نامه دهخدا