جدول جو
جدول جو

معنی بتیل - جستجوی لغت در جدول جو

بتیل
(بَ)
کوهی است در یمامه. (آنندراج) (ناظم الاطباء). گویند کوهی است در یمامه. (از معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
بتیل
(بَ)
زن از دنیا بریده بجهت خدای تعالی، برگشته گردیدن لب از خنده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بکیل
تصویر بکیل
(دخترانه)
شخم زن (نگارش کردی: بک)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بتین
تصویر بتین
(دخترانه)
پرحرارت، قدرتمند (نگارش کردی: بهتین)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بتول
تصویر بتول
(دخترانه)
پاکدامن، پارسا، لقب فاطمه (س) و مریم (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فتیل
تصویر فتیل
فتیله، پنبۀ تابیده یا نوار نخی که در چراغ نفتی می گذارند، پنبه یا لتۀ تاب داده، پلیته، پتیله، ذباله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رتیل
تصویر رتیل
جانوری شبیه عنکبوت و از خانوادۀ بندپایان، با شکم بزرگ و پاهای کوتاه که بعضی از انواع آن زهری کشنده دارد، دلمک، دیلمک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متیل
تصویر متیل
پارچه ای که روی بالش یا لحاف می کشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بتول
تصویر بتول
زنی که از دنیا بریده و به خدا پیوسته، زنی که از ازدواج خودداری می کند، پارسا، پاکدامن، لقب فاطمه بنت محمدبن عبدالله، لقب مریم مادر عیسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبتیل
تصویر تبتیل
تبتل، از دنیا بریدن و به خدا پیوستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بخیل
تصویر بخیل
خسیس، ممسک، لئیم، زفت، سیه کاسه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلیل
تصویر بلیل
باد سرد توام با باران، اندک
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
بریدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، از دنیا بریدن. (زوزنی). دل از دنیا بریدن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان علامۀ جرجانی) (آنندراج). انقطاع از دنیا. (از اقرب الموارد) ، گرویدن بخدا. (آنندراج). گرویدن بخدا و بریدن از ماسوای او. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ / لِ)
فتیله. (آنندراج). فتیلۀ شمع و یا چراغ. (ناظم الاطباء). صورتی است از فتیله. و رجوع به فتیله شود، ویران کردن سیل بند را. (تاج المصادر بیهقی) (از مصادر زوزنی). درانیدن سیل کنارۀ نهر را. (آنندراج) (منتهی الارب). بند جوی گشادن. شکافتن سیل دیواره ای را. (از اقرب الموارد). درانیدن توجبه کناره جوی را. (ناظم الاطباء) ، صدور. خروج. (دزی). تبثاق. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تبثاق شود
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ)
بتیل. بتول. منقطعۀ از دنیا. (از اقرب الموارد). زن از دنیا بریده و مائل به خدا. (آنندراج) (ناظم الاطباء). منقطعه از دنیا برای روی آوردن بخدای تعالی. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ)
آبی است نزدیک بتیل. (آنندراج). نام آبی نزدیک بتیل. (ناظم الاطباء). آبی است متعلق به بنی عمرو بن ربیعه بن عبداﷲ. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیتل
تصویر بیتل
کاهیده بیت المال: داراکخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتیل
تصویر فتیل
تافته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتیل
تصویر عتیل
مزدور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبتیل
تصویر تبتیل
از دنیا بریدن و بخدا گرویدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بتول
تصویر بتول
پارسا، پاکدامن
فرهنگ لغت هوشیار
عنکبوت درشت و کوتاه پای که گویند قسمتی از آنها گزنده است و سمی مهلک دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متیل
تصویر متیل
پارچه ای که روی بالش یا لحاف می کشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدیل
تصویر بدیل
بدل چیزی، عوض، هر چیزی به جای دیگری باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسیل
تصویر بسیل
مرد عصبانی از خشم یا از دلیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلیل
تصویر بلیل
باد سردی که با باران توام باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکیل
تصویر بکیل
خوشپوش، خوشرفتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخیل
تصویر بخیل
خسیس وممسک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتیل
تصویر قتیل
کشته شده، مقتول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخیل
تصویر بخیل
((بَ))
چشم تنگ، خسیس، جمع بخلاء
فرهنگ فارسی معین
کسی که از دنیا بریده و به خدا پیوسته و نیز از ازدواج خودداری کند، پارسا، پاکدامن، لقب حضرت فاطمه (ص) و حضرت مریم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبتیل
تصویر تبتیل
((تَ))
بریدن از دنیا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بسیل
تصویر بسیل
((بَ))
زشت رو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بخیل
تصویر بخیل
چشم تنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بدیل
تصویر بدیل
همتا
فرهنگ واژه فارسی سره