- ببه
- پارسی تازی گشته پیه نادان
معنی ببه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع زب، نره ها
اکلیل الملک
خطا، جرم
پارسی تازی شده بتک: آوندی به ریخت بت، خم روغن
بچه گوسفند تا قبل ازشش ماهگی آراسته ونیکو آراسته ونیکو
تری، نمناکی، رطوبت، طراوت جوانی کلمه جواب، آری کلمه جواب، آری
بوقت بموقع مقابل بیگاه، صبح زود هنگام فجر. یا بگاه تر. زودتر
دریدن و پاره کردن، مکه معظمه
پشه یک پشه گاو تخمی گاونری که از آن برای تولید مثل استفاده میکنند
لیزابه و لعابی که توام با جنین از شکم مادر برآید
کدام، بکدام فرزند، کودک
سنگ درازی که بدان داروها سایند مقمع. بوته
بی تجربه، جاهل، ابله
سلم، کیکر
بابل
پارسی تازی گشته ببر پستانداری از تیره گربه ها جزو راسته گوشتخواران که بیشتر در آسیای مرکزی و جنوبی پراکنده است. بدن این حیوان در قسمت پشت و پلو و اندامها برنگ نارنجی زیباست و بتدریج ناحیه زیر شکم بسفیدی میگراید و زیر گردن و گونه ها نیز سفید است. ضمنا روی بدن حیوان خطوط سیاه رنگ نواری شکل بفواصل مختلف دیده میشود. بیدستر وبر
در خانه، در سرا
شهوت، آب نشاط، نکاح
هدهد
بود خوش، بوی بد، بوی پشگل آهو بوی پشکل، بوی بد
مونث رب زن خدا بت مادینه مونث رب بتی که بصورت زن ساخته شده
خود خواهی، پیر گولی گولی در پیری سواری که مایحتاج خود را بفتراک بسته و مسلح و مکمل یراق میراند سبای سوار زبده سوار
جماعت، گروه مردم
جامه گشاد و بلند که روی جامه های دیگر بتن کنند
دانه، یک تخم
خاکشیر خرگوشک شفترک، پسته زمین گود، پاره پازه ای از جامه خفه
ظرف چرمی یا فلزی که در آن روغن یا چیز دیگر بریزند
نابود، فاسد
مثل و مانند، جمع مشابه، شبهات - جمع شبهه
لب مانند، کناره و لب چیزی
بگاه، زود، سر وقت، صبح زود
خطا، جرم، عمل غیر قانونی، گناه
سنگی سیاه و درخشان، کهربای سیاه، برای مثال شبی چون شبه روی شسته به قیر / نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر (فردوسی - ۳/۳۰۳)