معنی ببک - فرهنگ نامهای ایرانی
واژههای مرتبط با ببک
ببک
ببک
نام قلعه ای در ترکیۀ اروپا نزدیک قسطنطنیه واقع در یکی از نقاط بسیار زیبای کرانۀ بسفور، بمجاز، آفریده شدن. مستقر شدن. پدید آمدن. و رجوع به بپای شود
لغت نامه دهخدا
ببک
ببک
حدقۀ چشم. (ناظم الاطباء). ببه. نی نی. مردم چشم. مردمک. ذباب العین. انسان العین. مردمه. کاک. کیک. تخم چشم. مردم. ناظر.
لغت نامه دهخدا
بسک
بسک
پارسی تازی شده ساخته شده از بس بس است تو را بس کن اکلیل الملک بس است ترا بسیار است ترا: (نک شبانگاه اجل نزدیک شد - خل هذا اللعب بسک لاعد) (مثنوی. نیکلسن. دفتر 5 ص 297)، پنبه پیچیده و فتیله کرده جهت رشتن
فرهنگ لغت هوشیار
بزک
بزک
آرایش بانوان بز کوچک بز کوچک زینت و آرایش عموما و آرایش زنان خصوصا توالت. برکوچک بزیچه
فرهنگ لغت هوشیار
بطک
بطک
واژه پارسی است و باید بتک نوشته شود: جامی کوچک همانند بتی کوچک مرغابی کوچک، صراحی شراب جامی که بشکل بط ساخته شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.