جدول جو
جدول جو

معنی باژپیچ - جستجوی لغت در جدول جو

باژپیچ
چنچولی، بادپیچ، دوداءه، تاب
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باژیر
تصویر باژیر
(دخترانه)
شهر (نگارش کردی: باژر)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باپیو
تصویر باپیو
(دخترانه)
بادسنج (نگارش کردی: باپو)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باپیر
تصویر باپیر
(پسرانه)
پدر بزرگ، کنایه از دانای کهنسال، تخلص شاعر کرد باپیر دینوری، (نگارش کردی: باپیر)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کارپیچ
تصویر کارپیچ
پارچه ای که دور چیزی می پیچند، لفافه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازپیچ
تصویر بازپیچ
مهره یا چیز دیگری که بالای گهواره برای سرگرمی کودک آویزان کنند
تاب، نوعی وسیلۀ بازی شامل رشته ای محکم و نشیمنگاهی آویزان در وسط آن که کمی بالاتر از سطح زمین قرار دارد و در هوا به جلو و عقب حرکت می دهند، بادپیچ، پالوازه، آورک، نرموره، سابود، بازام، گواچو، اورک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارپیچ
تصویر بارپیچ
ریسمان یا تسمه ای که با آن بار را بر سقف اتومبیل می بندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادپیچ
تصویر بادپیچ
تاب، ریسمانی که از جایی آویزان می کردند و در آن می نشستند تا به جلو و عقب حرکت کنند، نرموره، گواچو، بازام، آورک، پالوازه، سابود، اورک، بازپیچ برای مثال ز تاک خوشه فروهشته وز باد نوان / چو زنگی شده بر بادپیچ بازیگر (ابوالمثل بخارایی- صحاح الفرس - بادپیچ)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مارپیچ
تصویر مارپیچ
مسیری که براساس پیچیده شدن جسم به دور یک استوانه ساخته می شود، دارای پیچ و خم، پر پیچ و خم
فرهنگ فارسی عمید
چوب درازی که تکه ای پارچه بر سر آن می پیچند و نانوایان آن را با آب خیس می کنند و داخل تنور را پاک می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاپیچ
تصویر پاپیچ
هر چیزی که به پا بپیچند، آنچه به پا بپیچند، نواری که به ساق پا می پیچند، مچ پیچ
فرهنگ فارسی عمید
قسمی از صوف پشمی تر کرده شده که بر چوبی پیچند و نان پزان تنور را صاف و پاک کنند و برای منع افروختگی آتشی بکار برند، (آنندراج)، چوب درازی که در سر آن پارچۀ مرطوبی پیچیده اند و خبازها با آن تنور نانوائی را پاک کرده و یا سرد می کنند، (ناظم الاطباء) (دمزن)
لغت نامه دهخدا
جامه و پارچه را گویند که کشیده گران و گلابتون دوزان لفافۀ کار خود سازند بجهت محافظت آن، (برهان)، لفافه که زردوزان برای قماش سازند، (انجمن آرای ناصری)، بقچه، دسته و بسته، تنگ، پشتاره، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
پیچیدگی در اطراف مرکزی، (ناظم الاطباء)، پرچم و ... آنچه مصوران شکلی بوضعی کشندکه گویا چند مار باهم پیچیده اند، (غیاث) (آنندراج)، به شکل مار حلقه زده، حلقه های پیوسته که از بزرگ آغازیده و بتدریج کوچک شود چنان مار که حلقه زده باشد، حلزونی شکل، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
ظفر معاینه در رمح مارپیچ ملک
بود چو معجز موسی در اژدها دیدن،
سوزنی،
، بعضی بمعنی پرچم علم لشکر نوشته اند، (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(یَ دَ / دِ)
کسی که باج و خراج و مالیات میگیرد، باج گیر، (ناظم الاطباء)، گمرک چی
لغت نامه دهخدا
بازنیچ، مهرۀ چندی است که بر ریسمان بندند و از بالای گهوارۀ اطفال آویزند تا ایشان بدان بازی کنند و آنرا بعربی دأداءه گویند، (برهان) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج)، مهره ای چند است که بر ریسمان بندند و از بالای گهواره آویزند که کودکان به آن بازی کنند و بعربی دوداه گویند اما در السامی فی الاسامی مسطور است که هی خشبات یضم بعضها الی بعض و یوضع علیها شی ٔ اما من خشب عریض او غیره من اللباس لیکون للصبی بمنزلهالمهد، (سروری) :
عقد ثریا نشود بازپیچ،
شهید (از انجمن آرا)،
پی مهد اطفال جاهت سزد
که عقد ثریاشود بازپیچ،
شهید (از سروری)،
و رجوع به شعوری ج 1 ورق 154 شود
لغت نامه دهخدا
ریسمانی باشد که در ایام عید و جشن از جائی آویزند و زنان و کودکان بر آن نشینند و در هوا آیند و روند و بارپیچ هم آمده است، (برهان) (ناظم الاطباء)، بازپیچ و وازپیچ، (اداهالفضلا)، کاز، کواچو (کرمان)، چنجونی یا چنچولی (اصفهان)، بادپیچ، (صراح)، ریسمانی است که در عروسیها از جای آویزند و زنان و کودکان در آن نشسته حرکت کنند و در هوا آیند و روند و بعضی آنرا اورک گویند، (آنندراج) (انجمن آرا)، ریسمانی باشد که کودکان هر دو سر وی بر درخت بندند و یکی در میان نشسته و می جنباند، تا باد گیرد، (فرهنگ اسدی خطی نخجوانی)، ریسمانی باشد که روز نوروز از بام درآویزند تا بر آن نشینند و در هوا آیند و روند و در کرمان آنرا گواچو گویند و در اصفهان چنجیل خوانند، (معیار جمالی)، ریسمانی که در ایام نوروز از بام آویزند و کودکان و زنان برو نشینند و در بعضی زبانها کازخوانند و بکرمانی گواجو و باصفهانی جنجولی گویند ابوالمثل گوید:
ز تاک خوشه فروهشته و ز باد نوان
چو زنگیانند بر بادپیچ بازی گر،
(از فرهنگ سروری)،
دواده، (منتهی الارب)، و در اداه الفضلا بازپیچ و وازپیچ آمده است
لغت نامه دهخدا
آنکه بارها پیچد
لغت نامه دهخدا
در نسخۀ خطی فرهنگ اسدی نخجوانی آمده است و همان بازپیچ و بادپیچ باشد، رجوع به بادپیچ و بازپیچ شود
لغت نامه دهخدا
ریسمانی باشد که در ایام عیدو جشن از جایی آویزند و زنان و دختران بر آن نشسته در هوا آیند و روند، (برهان قاطع)، مصحف بازپیچ (باذپیج)، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، ریسمانی بود که در ایام جشن و خوشی کودکان از بام و درخت بیاویزند و بر آن نشسته در هوا آیند و روند و آنرا اورک و کاژو و هلوچین نیز خوانند، (فرهنگ جهانگیری) :
امن و عدل و استقامت در هوای ملک تو
باد چون بازیگران بازی کنان بر باز پیچ،
شمس فخری (از فرهنگ جهانگیری)،
بادپیچ، (ناظم الاطباء)، و رجوع به بادپیچ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از جاپیچ
تصویر جاپیچ
قواد بانداز جاکش
فرهنگ لغت هوشیار
ریسمانی که آنرا از جایی آورند و بر آن نشینند و در هوا تاب خورند: تاب ارجوحه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازپیچ
تصویر بازپیچ
تاب و بادپیچ
فرهنگ لغت هوشیار
ریسمانی که آنرا از جایی آورند و بر آن نشینند و در هوا تاب خورند: تاب ارجوحه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وا پیچ
تصویر وا پیچ
پیچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مارپیچ
تصویر مارپیچ
پیچیدگی در اطراف مرکزی، به شکل مار حلقه زده، حلزونی شکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارپیچ
تصویر کارپیچ
لفاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارپیچ
تصویر بارپیچ
آنچه که بار را بدان پیچند مانند نوار ریسمان و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاپیچ
تصویر پاپیچ
عشقه
فرهنگ لغت هوشیار
شکل منحنی که پیوسته از یک قطب یا از یک نقطه دور یا به آن نزدیک می شود
فرهنگ فارسی معین
پارچه ای که گلابتون دوزان لفافه کار خود سازند به جهت محافظت از آن، دسته و بسته، تنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاپیچ
تصویر پاپیچ
کنایه از مزاحم، نواری که به ساق پا پیچند، چارق
فرهنگ فارسی معین
پرپیچ وخم، پیچاپیچ، حرکت مارگونه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خواب مارپیچ: روحیه خود را از دست خواهید داد.
مارپیچ راه می روید: کارهای شما رو به زوال میرود
با اسب مارپیچ راه می روید: تغییرات مهم در کارهایتان رخ خواهد داد.
با اتوموبیل مارپیچ رانندگی می کنید: خلق و خوی شما دائم در حال تغییر است.
بچه ها مارپیچی راه می روند:یک دوره خوب شروع می شود.
دوستان مارپیچ راه می روند: در مواقع تصمیم گیری درنگ و شک نکنید. کتاب سرزمین رویاها
فرهنگ جامع تعبیر خواب
آستین اضافی که در مزارع به دست کشند، فنی در کشتی
فرهنگ گویش مازندرانی