خانم، ملکه، لقب آناهیتا الهه نگهبان آب، عنوانی احترام آمیز برای زنان، به صورت پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید میسازد، مانند ماه بانو، گل بانو، تپه کوچک (نگارش کردی: بانوو)
خانم، ملکه، لقب آناهیتا الهه نگهبان آب، عنوانی احترام آمیز برای زنان، به صورت پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید میسازد، مانند ماه بانو، گل بانو، تپه کوچک (نگارش کردی: بانوو)
زن همایونشاه از ملوک تیموری هند و مادر اکبرشاه و از نسل احمد جامی است. در شهر دهلی و اکره و دیگر بلاد هندوستان آثار خیریۀ زیادی از او مانده است. (قاموس الاعلام)
زن همایونشاه از ملوک تیموری هند و مادر اکبرشاه و از نسل احمد جامی است. در شهر دهلی و اکره و دیگر بلاد هندوستان آثار خیریۀ زیادی از او مانده است. (قاموس الاعلام)
زوجه شاه جهان پادشاه هند و دختر آصف خان وزیر. مولد او به سنۀ 1000 هجری قمری و در بیست ویک سالگی در 1021 هجری قمری به ازدواج شاه جهان درآمد و در 1040 در زین آباد دکن وفات کرد. جنازه او را بشهر اگره نقل و دفن کردند و بر مزار او بنائی کردند بنام تاج محل که نظیر آن در دنیا نیست. (قاموس الاعلام ترکی)
زوجه شاه جهان پادشاه هند و دختر آصف خان وزیر. مولد او به سنۀ 1000 هجری قمری و در بیست ویک سالگی در 1021 هجری قمری به ازدواج شاه جهان درآمد و در 1040 در زین آباد دکن وفات کرد. جنازه او را بشهر اگره نقل و دفن کردند و بر مزار او بنائی کردند بنام تاج محل که نظیر آن در دنیا نیست. (قاموس الاعلام ترکی)
نام خواهر هارون الرشید که چون بیمار شد و جبرئیل طبیب او را معالجه میکرد و نتیجه نمی داد ماسویه را احضار کردند و او چون در حضور هارون از این زن معاینه کرد، گفت، که فردا در فلان ساعت خواهد مرد، جبرئیل حرف او را رد کرد، ماسویه را در یکی از اطاقهای کاخ توقیف کردند، اما در همان ساعتی که ماسویه تعیین کرده بود این زن درگذشت، (از عیون الانباء ج 1 ص 173) اختصاصاً لقب فرشتۀ موکل آب، اناهیدبوده است، (از یشتهای پورداود، مقدمۀ ناهیدیشت)
نام خواهر هارون الرشید که چون بیمار شد و جبرئیل طبیب او را معالجه میکرد و نتیجه نمی داد ماسویه را احضار کردند و او چون در حضور هارون از این زن معاینه کرد، گفت، که فردا در فلان ساعت خواهد مرد، جبرئیل حرف او را رد کرد، ماسویه را در یکی از اطاقهای کاخ توقیف کردند، اما در همان ساعتی که ماسویه تعیین کرده بود این زن درگذشت، (از عیون الانباء ج 1 ص 173) اختصاصاً لقب فرشتۀ موکل آب، اناهیدبوده است، (از یشتهای پورداود، مقدمۀ ناهیدیشت)
دهی است از دهستان بریاجی بخش سردشت شهرستان مهاباد که در5 هزارگزی جنوب باختری سردشت و 4 هزارگزی جنوب راه بیوران به سردشت واقع است، دارای 42 تن سکنه، آب از رود خانه سردشت، محصول غلات و توتون و مازوج و کتیرا و صنایع دستی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4) شهرکی است به ناحیت پارس از حدود گور، بسیارنعمت و آبادان و آبهای روان، (حدود العالم)
دهی است از دهستان بریاجی بخش سردشت شهرستان مهاباد که در5 هزارگزی جنوب باختری سردشت و 4 هزارگزی جنوب راه بیوران به سردشت واقع است، دارای 42 تن سکنه، آب از رود خانه سردشت، محصول غلات و توتون و مازوج و کتیرا و صنایع دستی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4) شهرکی است به ناحیت پارس از حدود گور، بسیارنعمت و آبادان و آبهای روان، (حدود العالم)
رئیسه، و گمان میکنم از بان بمعنی حارس و حافظ و دارنده و امثال آن است و ’واو’ علامت شفقت یا تأنیث یا تصغیر است، (یادداشت مؤلف)، رئیسه، (یادداشت مؤلف)، زن، برابر آقا، خانم، خاتون، خاتون خانه، (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ جهانگیری ص 188)، ست، خاتون، سیده، ستی، بیگم، خدش، بیکه، حره، آغا، بزرگ خانه، خاتون خانه، (انجمن آرای ناصری)، کریمه، بی بی، (برهان قاطع)، ایشی، (فرهنگ اوبهی)، ربّه، خانم بزرگ، (از فرهنگ شعوری ج 1)، خانم و خاتون که زن محترمه باشد، (فرهنگ نظام)، ج، بانوان و بانویان، (ناظم الاطباء) : به هرجای نام تو بانو بود پدر پیش تختت به زانو بود، فردوسی، سر بانوانی و زیبای تخت فروزندۀ فره و نام و بخت، فردوسی، مهین مهان بانوی گیو بود که دخت گزین رستم نیو بود، فردوسی، تو بانوی شاهی و خورشید گاه سزد کز تو آیدبدینسان گناه ؟ فردوسی، که ای افسر بانوان جهان سرافرازتر دختر اندر مهان، فردوسی، ببوسید پیشش زمین پهلوان بدو گفت کای مهتر بانوان، فردوسی، ترا خسرو پدر، بانوت مادر ندانم درخورت شویی بکشور، (ویس و رامین)، تو بانو باش تا او شاه باشد هم او با تو چو خور با ماه باشد، (ویس و رامین)، بسیار مردمان که جهان کرد بینوا آن بانوا شهان و نکوحال بانوان، ناصرخسرو، کنیزک بخندید و آمد دوان به بانو بگفت ای مه بانوان، اسدی، عادت بود که هدیۀنوروزی آورید آزادگان به خدمت بانوی شهریار، خاقانی، اقبال صفوهالدین بانوی روزگار ناساز روزگار مرا سازگار کرد، خاقانی، ازین هر هفت کرده هفت دختر چو طبعت چرخ بانویی ندارد، خاقانی، خاقانی است بر در تو زینهاریی ای بانوان مملکت شرق زینهار، خاقانی، دولت بانوان نثار ظفر بر سر بوالمظفر افشاندست، خاقانی، خواست تا بانوی فسانه سرای آرد آیین بانوانه بجای، نظامی، به بانوگفت شیرین کای جهانگیر برون خواهم شدن فردا به نخجیر، نظامی، سزای زور باید نه زر که بانو را گزری دوست تر که صدمن گوشت، سعدی (گلستان)، سفر عید باشد بر آن کدخدای که بانوی زشتش بود در سرای، سعدی، به دختر چه خوش گفت بانوی ده، سعدی (گلستان)، از دو بانو چو شود آشفته خانه، امید مدارش رفته، جامی،
رئیسه، و گمان میکنم از بان بمعنی حارس و حافظ و دارنده و امثال آن است و ’واو’ علامت شفقت یا تأنیث یا تصغیر است، (یادداشت مؤلف)، رئیسه، (یادداشت مؤلف)، زن، برابر آقا، خانم، خاتون، خاتون خانه، (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ جهانگیری ص 188)، ست، خاتون، سیده، ستی، بیگم، خدش، بیکه، حره، آغا، بزرگ خانه، خاتون خانه، (انجمن آرای ناصری)، کریمه، بی بی، (برهان قاطع)، ایشی، (فرهنگ اوبهی)، ربّه، خانم بزرگ، (از فرهنگ شعوری ج 1)، خانم و خاتون که زن محترمه باشد، (فرهنگ نظام)، ج، بانوان و بانویان، (ناظم الاطباء) : به هرجای نام تو بانو بود پدر پیش تختت به زانو بود، فردوسی، سر بانوانی و زیبای تخت فروزندۀ فره و نام و بخت، فردوسی، مهین مهان بانوی گیو بود که دخت گزین رستم نیو بود، فردوسی، تو بانوی شاهی و خورشید گاه سزد کز تو آیدبدینسان گناه ؟ فردوسی، که ای افسر بانوان جهان سرافرازتر دختر اندر مهان، فردوسی، ببوسید پیشش زمین پهلوان بدو گفت کای مهتر بانوان، فردوسی، ترا خسرو پدر، بانوت مادر ندانم درخورت شویی بکشور، (ویس و رامین)، تو بانو باش تا او شاه باشد هم او با تو چو خور با ماه باشد، (ویس و رامین)، بسیار مردمان که جهان کرد بینوا آن بانوا شهان و نکوحال بانوان، ناصرخسرو، کنیزک بخندید و آمد دوان به بانو بگفت ای مه بانوان، اسدی، عادت بود که هدیۀنوروزی آورید آزادگان به خدمت بانوی شهریار، خاقانی، اقبال صفوهالدین بانوی روزگار ناساز روزگار مرا سازگار کرد، خاقانی، ازین هر هفت کرده هفت دختر چو طبعت چرخ بانویی ندارد، خاقانی، خاقانی است بر در تو زینهاریی ای بانوان مملکت شرق زینهار، خاقانی، دولت بانوان نثار ظفر بر سر بوالمظفر افشاندست، خاقانی، خواست تا بانوی فسانه سرای آرد آیین بانوانه بجای، نظامی، به بانوگفت شیرین کای جهانگیر برون خواهم شدن فردا به نخجیر، نظامی، سزای زور باید نه زر که بانو را گزری دوست تر که صدمن گوشت، سعدی (گلستان)، سفر عید باشد بر آن کدخدای که بانوی زشتش بود در سرای، سعدی، به دختر چه خوش گفت بانوی ده، سعدی (گلستان)، از دو بانو چو شود آشفته خانه، امید مدارش رفته، جامی،
نام بزرگترین و مهمترین رود خانه اروپای مرکزی و جنوبی است، ایستر، نهر طونه، این رود را بزبان آلمانی داناو و بزبان اسلواکی دوناج و بزبان هنگری دونا و در تکلم صربی ها دوناو و بزبان رومانی دونارآ و به لاتینی دانوبیوس میخوانند و آن از کوههای جنگل سیاه آلمان سرچشمه میگیرد و بدریای سیاه میریزد، طول این رود 1725 میل است و از لحاظ درازی پس از ولگا در اروپا مقام اول را دارد، رود دانوب در محلی بنام دانوشینگین از تلاقی رودهای برژ و بریگاچ و رود دیگری تشکیل میشود و در این محل نام دانوب میگیرد و از محل اولم ببعد قابل کشتی رانی می شود، رود دانوب از مشرق وربتمرگ و بواریا و شمال اطریش و هنگری و شمالی بوداپست میگذرد و وارد کشور یوگسلاوی میشود و از طرف جنوب غربی بسوی مشرق پیش میرود و قسمتی از سرحد بین بلغار و رومانی را تشکیل میدهد و سرانجام از شمال رومانی بسوی جنوب شرقی آن کشورمتوجه میشود و در مشرق چند شاخه میگردد و شاخه ها درمساحتی معادل 1000 میل مربع بدریای سیاه میریزد و دهانۀ یکی از شاخه های رود مذکور بین اوکراین و رومانی قرار گرفته است، دانوب به سه قسمت علیاء و وسطی و سفلی منقسم میشود و قسمت علیای آن تا براتیسلاوا و قسمت وسطی از براتیسلاوا تا دروازۀ آهنین و قسمت سوم از دروازۀ آهنین تا دریاست، آب قریب به سیصد رودخانه که از کوههای آلپ و کارپات سرچشمه میگیرند به روددانوب میریزد و از مهمترین آنها که از جانب چپ به رود مذکور می پیوندد آلت موهل و نااب در آلمان و مارش در اطریش و چک اسلواکی وواه و نیترا و هرون درچک اسلواکی و تیسزا در یوگسلاوی و هنگری، و اولت و آرگس و سیرت و پروت در رومانی، و نیز از جانب راست رودهای زیرین بدانوب متصل میگردد: ایللر لچ ایزر این در آلمان، انس ایسیته در اطریش، رابا درهنگری، دراوا در هنگری و یوگسلاوی ساوا و مراوا در یوگسلاوی، ایسکر در بلغار، از نکات قابل تذکر در مورد تاریخ این رود آن است که بعلت قابلیت داشتن برای کشتی رانی همدوش با ترقی امر کشتی رانی بوسیلۀ قوه محرکۀ بخار، در قرون اخیر راجع به کشتی رانی این رود دول بزرگ اظهار علاقه کرده اند، از آنجمله است که در قرن نوزدهم یعنی از سال 1856 با صدور اعلامیه پاریس کشتی رانی در این رود آزاد گردید و تحت نظارت کمیسیونی معروف به کمیسیون اروپایی قرار گرفته و چندین بار مقررات آن تجدید گردیده است، و نیز معاهداتی بنام ورسای و دانوب در بارۀ استفادۀ تجاری رود مذکور بسته شده است
نام بزرگترین و مهمترین رود خانه اروپای مرکزی و جنوبی است، ایستر، نهر طونه، این رود را بزبان آلمانی داناو و بزبان اسلواکی دوناج و بزبان هنگری دونا و در تکلم صربی ها دوناو و بزبان رومانی دونارآ و به لاتینی دانوبیوس میخوانند و آن از کوههای جنگل سیاه آلمان سرچشمه میگیرد و بدریای سیاه میریزد، طول این رود 1725 میل است و از لحاظ درازی پس از ولگا در اروپا مقام اول را دارد، رود دانوب در محلی بنام دانوشینگین از تلاقی رودهای برژ و بریگاچ و رود دیگری تشکیل میشود و در این محل نام دانوب میگیرد و از محل اولم ببعد قابل کشتی رانی می شود، رود دانوب از مشرق وربتمرگ و بواریا و شمال اطریش و هنگری و شمالی بوداپست میگذرد و وارد کشور یوگسلاوی میشود و از طرف جنوب غربی بسوی مشرق پیش میرود و قسمتی از سرحد بین بلغار و رومانی را تشکیل میدهد و سرانجام از شمال رومانی بسوی جنوب شرقی آن کشورمتوجه میشود و در مشرق چند شاخه میگردد و شاخه ها درمساحتی معادل 1000 میل مربع بدریای سیاه میریزد و دهانۀ یکی از شاخه های رود مذکور بین اوکراین و رومانی قرار گرفته است، دانوب به سه قسمت علیاء و وسطی و سفلی منقسم میشود و قسمت علیای آن تا براتیسلاوا و قسمت وسطی از براتیسلاوا تا دروازۀ آهنین و قسمت سوم از دروازۀ آهنین تا دریاست، آب قریب به سیصد رودخانه که از کوههای آلپ و کارپات سرچشمه میگیرند به روددانوب میریزد و از مهمترین آنها که از جانب چپ به رود مذکور می پیوندد آلت موهل و نااب در آلمان و مارش در اطریش و چک اسلواکی وواه و نیترا و هرون درچک اسلواکی و تیسزا در یوگسلاوی و هنگری، و اولت و آرگس و سیرت و پروت در رومانی، و نیز از جانب راست رودهای زیرین بدانوب متصل میگردد: ایللر لچ ایزر این در آلمان، انس ایسیته در اطریش، رابا درهنگری، دراوا در هنگری و یوگسلاوی ساوا و مراوا در یوگسلاوی، ایسکر در بلغار، از نکات قابل تذکر در مورد تاریخ این رود آن است که بعلت قابلیت داشتن برای کشتی رانی همدوش با ترقی امر کشتی رانی بوسیلۀ قوه محرکۀ بخار، در قرون اخیر راجع به کشتی رانی این رود دول بزرگ اظهار علاقه کرده اند، از آنجمله است که در قرن نوزدهم یعنی از سال 1856 با صدور اعلامیه پاریس کشتی رانی در این رود آزاد گردید و تحت نظارت کمیسیونی معروف به کمیسیون اروپایی قرار گرفته و چندین بار مقررات آن تجدید گردیده است، و نیز معاهداتی بنام ورسای و دانوب در بارۀ استفادۀ تجاری رود مذکور بسته شده است
که نوا داشته باشد. با برگ و نوا. دارا. توانگر. (شرفنامۀ منیری). دارنده. مقابل بینوا. (فرهنگ لغات شاهنامه). باسامان. باسرانجام. (آنندراج) (هفت قلزم). نیکوحال. (ناظم الاطباء) : دو مردند شاها بدین شهر ما یکی بانوا دیگری بی نوا. فردوسی.
که نوا داشته باشد. با برگ و نوا. دارا. توانگر. (شرفنامۀ منیری). دارنده. مقابل بینوا. (فرهنگ لغات شاهنامه). باسامان. باسرانجام. (آنندراج) (هفت قلزم). نیکوحال. (ناظم الاطباء) : دو مردند شاها بدین شهر ما یکی بانوا دیگری بی نوا. فردوسی.
جای خوابی باشد که بجهت اطفال سازند و از جایی آویزند و طفل را در آن خوابانند و حرکت دهند تا در هوا آید و رود، (از برهان)، و رجوع به ننو، ننی، بانوچ و بازپیچ شود، این کلمه به همین معنی در تداول عامۀ گناباد بکار می رود
جای خوابی باشد که بجهت اطفال سازند و از جایی آویزند و طفل را در آن خوابانند و حرکت دهند تا در هوا آید و رود، (از برهان)، و رجوع به ننو، ننی، بانوچ و بازپیچ شود، این کلمه به همین معنی در تداول عامۀ گناباد بکار می رود
بانوج، گهواره، جای خوابی باشد که بجهت اطفال سازند و از جایی آویزند و طفل را در آن خوابانند و حرکت دهند تا در هوا آید، (آنندراج) (ناظم الاطباء)، مهد آویزان اطفال که نامهای دیگرش ننو و ننی است، (فرهنگ نظام)، و رجوع به بانوج شود
بانوج، گهواره، جای خوابی باشد که بجهت اطفال سازند و از جایی آویزند و طفل را در آن خوابانند و حرکت دهند تا در هوا آید، (آنندراج) (ناظم الاطباء)، مهد آویزان اطفال که نامهای دیگرش ننو و ننی است، (فرهنگ نظام)، و رجوع به بانوج شود