رئیسه، و گمان میکنم از بان بمعنی حارس و حافظ و دارنده و امثال آن است و ’واو’ علامت شفقت یا تأنیث یا تصغیر است، (یادداشت مؤلف)، رئیسه، (یادداشت مؤلف)، زن، برابر آقا، خانم، خاتون، خاتون خانه، (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ جهانگیری ص 188)، ست، خاتون، سیده، ستی، بیگم، خدش، بیکه، حره، آغا، بزرگ خانه، خاتون خانه، (انجمن آرای ناصری)، کریمه، بی بی، (برهان قاطع)، ایشی، (فرهنگ اوبهی)، ربّه، خانم بزرگ، (از فرهنگ شعوری ج 1)، خانم و خاتون که زن محترمه باشد، (فرهنگ نظام)، ج، بانوان و بانویان، (ناظم الاطباء) : به هرجای نام تو بانو بود پدر پیش تختت به زانو بود، فردوسی، سر بانوانی و زیبای تخت فروزندۀ فره و نام و بخت، فردوسی، مهین مهان بانوی گیو بود که دخت گزین رستم نیو بود، فردوسی، تو بانوی شاهی و خورشید گاه سزد کز تو آیدبدینسان گناه ؟ فردوسی، که ای افسر بانوان جهان سرافرازتر دختر اندر مهان، فردوسی، ببوسید پیشش زمین پهلوان بدو گفت کای مهتر بانوان، فردوسی، ترا خسرو پدر، بانوت مادر ندانم درخورت شویی بکشور، (ویس و رامین)، تو بانو باش تا او شاه باشد هم او با تو چو خور با ماه باشد، (ویس و رامین)، بسیار مردمان که جهان کرد بینوا آن بانوا شهان و نکوحال بانوان، ناصرخسرو، کنیزک بخندید و آمد دوان به بانو بگفت ای مه بانوان، اسدی، عادت بود که هدیۀنوروزی آورید آزادگان به خدمت بانوی شهریار، خاقانی، اقبال صفوهالدین بانوی روزگار ناساز روزگار مرا سازگار کرد، خاقانی، ازین هر هفت کرده هفت دختر چو طبعت چرخ بانویی ندارد، خاقانی، خاقانی است بر در تو زینهاریی ای بانوان مملکت شرق زینهار، خاقانی، دولت بانوان نثار ظفر بر سر بوالمظفر افشاندست، خاقانی، خواست تا بانوی فسانه سرای آرد آیین بانوانه بجای، نظامی، به بانوگفت شیرین کای جهانگیر برون خواهم شدن فردا به نخجیر، نظامی، سزای زور باید نه زر که بانو را گزری دوست تر که صدمن گوشت، سعدی (گلستان)، سفر عید باشد بر آن کدخدای که بانوی زشتش بود در سرای، سعدی، به دختر چه خوش گفت بانوی ده، سعدی (گلستان)، از دو بانو چو شود آشفته خانه، امید مدارش رفته، جامی،