جدول جو
جدول جو

معنی بانو - جستجوی لغت در جدول جو

بانو
(دخترانه)
خانم، ملکه، لقب آناهیتا الهه نگهبان آب، عنوانی احترام آمیز برای زنان، به صورت پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید میسازد، مانند ماه بانو، گل بانو، تپه کوچک (نگارش کردی: بانوو)
تصویری از بانو
تصویر بانو
فرهنگ نامهای ایرانی
بانو
عنوانی محترمانه برای زنان، خانم، خاتون، بی بی
بانوی بانوان: بانوی بزرگ، ملکه
بانوی مشرق: کنایه از خورشید
تصویری از بانو
تصویر بانو
فرهنگ فارسی عمید
بانو
نام خواهر هارون الرشید که چون بیمار شد و جبرئیل طبیب او را معالجه میکرد و نتیجه نمی داد ماسویه را احضار کردند و او چون در حضور هارون از این زن معاینه کرد، گفت، که فردا در فلان ساعت خواهد مرد، جبرئیل حرف او را رد کرد، ماسویه را در یکی از اطاقهای کاخ توقیف کردند، اما در همان ساعتی که ماسویه تعیین کرده بود این زن درگذشت، (از عیون الانباء ج 1 ص 173)
اختصاصاً لقب فرشتۀ موکل آب، اناهیدبوده است، (از یشتهای پورداود، مقدمۀ ناهیدیشت)
لغت نامه دهخدا
بانو
دهی است از دهستان بریاجی بخش سردشت شهرستان مهاباد که در5 هزارگزی جنوب باختری سردشت و 4 هزارگزی جنوب راه بیوران به سردشت واقع است، دارای 42 تن سکنه، آب از رود خانه سردشت، محصول غلات و توتون و مازوج و کتیرا و صنایع دستی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
شهرکی است به ناحیت پارس از حدود گور، بسیارنعمت و آبادان و آبهای روان، (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
بانو
رئیسه، و گمان میکنم از بان بمعنی حارس و حافظ و دارنده و امثال آن است و ’واو’ علامت شفقت یا تأنیث یا تصغیر است، (یادداشت مؤلف)، رئیسه، (یادداشت مؤلف)، زن، برابر آقا، خانم، خاتون، خاتون خانه، (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ جهانگیری ص 188)، ست، خاتون، سیده، ستی، بیگم، خدش، بیکه، حره، آغا، بزرگ خانه، خاتون خانه، (انجمن آرای ناصری)، کریمه، بی بی، (برهان قاطع)، ایشی، (فرهنگ اوبهی)، ربّه، خانم بزرگ، (از فرهنگ شعوری ج 1)، خانم و خاتون که زن محترمه باشد، (فرهنگ نظام)، ج، بانوان و بانویان، (ناظم الاطباء) :
به هرجای نام تو بانو بود
پدر پیش تختت به زانو بود،
فردوسی،
سر بانوانی و زیبای تخت
فروزندۀ فره و نام و بخت،
فردوسی،
مهین مهان بانوی گیو بود
که دخت گزین رستم نیو بود،
فردوسی،
تو بانوی شاهی و خورشید گاه
سزد کز تو آیدبدینسان گناه ؟
فردوسی،
که ای افسر بانوان جهان
سرافرازتر دختر اندر مهان،
فردوسی،
ببوسید پیشش زمین پهلوان
بدو گفت کای مهتر بانوان،
فردوسی،
ترا خسرو پدر، بانوت مادر
ندانم درخورت شویی بکشور،
(ویس و رامین)،
تو بانو باش تا او شاه باشد
هم او با تو چو خور با ماه باشد،
(ویس و رامین)،
بسیار مردمان که جهان کرد بینوا
آن بانوا شهان و نکوحال بانوان،
ناصرخسرو،
کنیزک بخندید و آمد دوان
به بانو بگفت ای مه بانوان،
اسدی،
عادت بود که هدیۀنوروزی آورید
آزادگان به خدمت بانوی شهریار،
خاقانی،
اقبال صفوهالدین بانوی روزگار
ناساز روزگار مرا سازگار کرد،
خاقانی،
ازین هر هفت کرده هفت دختر
چو طبعت چرخ بانویی ندارد،
خاقانی،
خاقانی است بر در تو زینهاریی
ای بانوان مملکت شرق زینهار،
خاقانی،
دولت بانوان نثار ظفر
بر سر بوالمظفر افشاندست،
خاقانی،
خواست تا بانوی فسانه سرای
آرد آیین بانوانه بجای،
نظامی،
به بانوگفت شیرین کای جهانگیر
برون خواهم شدن فردا به نخجیر،
نظامی،
سزای زور باید نه زر که بانو را
گزری دوست تر که صدمن گوشت،
سعدی (گلستان)،
سفر عید باشد بر آن کدخدای
که بانوی زشتش بود در سرای،
سعدی،
به دختر چه خوش گفت بانوی ده،
سعدی (گلستان)،
از دو بانو چو شود آشفته
خانه، امید مدارش رفته،
جامی،
لغت نامه دهخدا
بانو
خانم، بی بی، بانوان
تصویری از بانو
تصویر بانو
فرهنگ لغت هوشیار
بانو
خانم
تصویری از بانو
تصویر بانو
فرهنگ فارسی معین
بانو
آغا، خانم
تصویری از بانو
تصویر بانو
فرهنگ واژه فارسی سره
بانو
بی بی، بیگم، خانم، علیامخدره، مادام، زن، زوجه، عیال، همسر، خانه دار، کدبانو، شهربانو، ملکه
متضاد: آقا
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بانگ
تصویر بانگ
(پسرانه)
خبرکردن مردم، اذان (نگارش کردی: بانگ)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بانی
تصویر بانی
(پسرانه)
به وجود آورنده، عبری نام مردی از نسل جاد که از شجاعان زمان داوود (ع) بوده است
فرهنگ نامهای ایرانی
جای خواب که آن را از پارچۀ کلفت یا تیماج می دوزند و از دو طرف آن ریسمان می گذرانند و دو سر ریسمان را به دیوار یا جای دیگر می بندند، ننی، نانو، ننو
فرهنگ فارسی عمید
نام سه قریه است در مصر در مشرق و مغرب و اشمونین، (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
جای خوابی باشد که بجهت اطفال سازند و از جایی آویزند و طفل را در آن خوابانند و حرکت دهند تا در هوا آید و رود، (از برهان)، و رجوع به ننو، ننی، بانوچ و بازپیچ شود، این کلمه به همین معنی در تداول عامۀ گناباد بکار می رود
لغت نامه دهخدا
بانوج، گهواره، جای خوابی باشد که بجهت اطفال سازند و از جایی آویزند و طفل را در آن خوابانند و حرکت دهند تا در هوا آید، (آنندراج) (ناظم الاطباء)، مهد آویزان اطفال که نامهای دیگرش ننو و ننی است، (فرهنگ نظام)، و رجوع به بانوج شود
لغت نامه دهخدا
در اصطلاح کفشدوزان آلتی است از آلات کفش دوزی که اطراف تخت کفش را جلا میدهد، (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
منسوب به بانه است و بانه از محال کردستان است
لغت نامه دهخدا
(نَ)
که نوا داشته باشد. با برگ و نوا. دارا. توانگر. (شرفنامۀ منیری). دارنده. مقابل بینوا. (فرهنگ لغات شاهنامه). باسامان. باسرانجام. (آنندراج) (هفت قلزم). نیکوحال. (ناظم الاطباء) :
دو مردند شاها بدین شهر ما
یکی بانوا دیگری بی نوا.
فردوسی.
لغت نامه دهخدا
تصویری از بانوا
تصویر بانوا
دارا، توانگر، نیکوحال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالو
تصویر بالو
آزخ ازخ زگیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازو
تصویر بازو
قسمتی از دست است که از دوش تا آرنج را شامل است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بانن
تصویر بانن
فرانسوی کنار موز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بانه
تصویر بانه
موی زهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بانی
تصویر بانی
بر پا کننده ساختمان، بنا کننده، سازنده، موسس و پایه گذار
فرهنگ لغت هوشیار
بازو، چوبدستی کلفت که شبانان و شتر بانان بر دست گیرند چوبدست ضخیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخنو
تصویر بخنو
رعد، غرش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باشو
تصویر باشو
چلپاسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باند
تصویر باند
پارچه ای لطیف وتمیز که با آن زخم را میبندند، لفافه، نوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بانجو
تصویر بانجو
فرانسوی نه تار از سازها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بانژو
تصویر بانژو
فرانسوی نه تار از سازها
فرهنگ لغت هوشیار
بنگاه صرافی دولتی یا شخصی که اشخاص پولهای خود رابامانت میگذارند فرانسوی بانک بایگ بنگاهی اقتصادی ملی یا دولتی که مردم پولهای خود را در آن بامانت سپارند و در موقع لزوم با صدور چک از پول خود برداشت کنند و همچنین در مقابل تضمین اعتباری پیدا کنند و بهنگام ضرورت وام گیرند، نوعی از بازی ورق، پولی که در بازی بانک در میان نهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بانگ
تصویر بانگ
صیحه، صوت، آوا، فریاد
فرهنگ لغت هوشیار
وقتی تیرانداز روی زانوهای خود بنشیند و هدف را مورد اصابت قرار دهد می گویند (بزانو) است، فرمانی است که از طرف مافوق بتیر انداز داده میشود تا وضع بزانو را بخود بگیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بانوا
تصویر بانوا
مرفه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بارو
تصویر بارو
حصار
فرهنگ واژه فارسی سره