جدول جو
جدول جو

معنی باندا - جستجوی لغت در جدول جو

باندا
نام مجمع الجزایری در اوقیانوس کبیر
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاندا
تصویر پاندا
پستانداری شبیه خرس، دارای پوست سیاه و سفید و گیاه خوار که در کوهستان های چین و تبت زندگی می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بانداژ
تصویر بانداژ
بستن زخم یا اندام آسیب دیدۀ بدن با باند، باندپیچی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اندا
تصویر اندا
اندودن، پسوند متصل به واژه به معنای انداینده مثلاً آفتاب اندا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باند
تصویر باند
نوار دراز پارچه ای که برای بند آوردن خون ریزی، محفوظ نگه داشتن زخم یا بی حرکت نگه داشتن اندام، روی قسمت آسیب دیده بسته می شود، گروهی از افراد که برای انجام اعمال غیرقانونی، سازمان یافته اند، مسیرهای موازی در جاده که به وسیلۀ نرده یا خط کشی متمایز شده اند، بلندگوهای وسایل صوتی و تصویری
فرهنگ فارسی عمید
از سلاطین باستانی هند و معاصر با اسکندر مقدونی است، پیرنیا آرد: در میان سند و گنگ، دولت بزرگی وجود داشت که یونانی ها آن را دولت ’پراسیان’ نامیده اند، در زمان اسکندر، پادشاه این مملکت، سلطانی ناندانام بود و او - وقتی که اسکندر در کنار رود هیفار توقف داشت - سفارتی نزد وی فرستاد، (از ایران باستان ج 3 ص 2057)
لغت نامه دهخدا
نوعی از ذوات الثنایا گوشت خوار در کوه های هیمالیا
لغت نامه دهخدا
(جَدْ دا)
دهی بزرگ میان رأس عین و رقه. احمد بن طیب گوید: دیواری دارد. مسلمه بن عبدالملک زمین آنرا بمردی بنام اسیدسلمی به اقطاع داد و او دیواری بر آن بساخت. باغهائی در آنست و چشمه ای که در وسطقریه است آنرا آبیاری کند و مردم از آن چشمه نوشند و باقی آن کشت زارها را مشروب کند و آن نزدیک حصار مسلمه بن عبدالملک است. (معجم البلدان) (مراصدالاطلاع)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
که نوا داشته باشد. با برگ و نوا. دارا. توانگر. (شرفنامۀ منیری). دارنده. مقابل بینوا. (فرهنگ لغات شاهنامه). باسامان. باسرانجام. (آنندراج) (هفت قلزم). نیکوحال. (ناظم الاطباء) :
دو مردند شاها بدین شهر ما
یکی بانوا دیگری بی نوا.
فردوسی.
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دهی است از دهستان پنجگرستاق بخش مرکزی شهرستان نوشهر که در 31 هزارگزی جنوب چالوس و 3 هزارگزی خاور مرزن آباد واقع است. ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر و دارای 330 تن سکنه. آب آنجا از چشمۀ تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و ارزن و شغل مردمش زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم و شال بافی است. این آبادی از دو محل بالا و پایین تشکیل شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3) ، هر مقدار پولی که به عنوان سرمایۀ اولیه از طرف بازی کنندگان با ورق، در انواع بازیها در وسط گذارده شود و تفاوت آن با ’کاو’ (که در بازیهای دیگر معمول است) آن است که سرمایۀ پول بانک پس از شروع بازی در میانه و متعلق به عموم بازیکنان است ولی ’کاو’ هرکس متعلق به خود بازی کن و در اختیار اوست
لغت نامه دهخدا
پاندو، نام شخصیتی افسانه ای در روایات هندی منسوب به شنتن و جنگهای بسیاری بین اولاد او و اولاد کورو درگرفته بوده است و شهر کنوج به اولاد او منسوب است، رجوع به تحقیق ماللهند ص 52 و 64 و 97 و 191 و 201 شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
نام شهری در ایالت اﷲآباد هندوستان که در 175 هزارگزی مغرب اﷲآباد واقعاست. و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1222 شود
لغت نامه دهخدا
نام دانشمندی که در 1916 میلادی توانست حالت ’بین جنسی’ را در بعضی از جانوران از آنجمله سیموسفالوس و تولوس کشف کند، (از بیولوژی تألیف خبیری ج 1 ص 252)
لغت نامه دهخدا
آتشکده، (مهذب الاسماء)، آتشکدۀ گبران، و در دو نسخۀ خطی دیگر از مهذب الاسماء متعلق به کتاب خانه مؤلف بانذار آمده است، و رجوع به بانذار شود، قریه ای است از منبح در حوالی مدینه، (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
خسته بند، (یادداشت مؤلف)، پارچه ای لطیف و تمیز که زخم را بدان بندند، بافته که عضو شکسته و یا خسته را پس از پانسمان و دواگذاری بدان بندند که از گرد و خاک و هوا محفوظ بماند
لغت نامه دهخدا
زخم بندی، بستن جراحت و خستگی، خسته بندی، بستن زخم و عضو مجروح و شکسته، و رجوع به باند شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از باند
تصویر باند
پارچه ای لطیف وتمیز که با آن زخم را میبندند، لفافه، نوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاندا
تصویر لاندا
لاتینی ل وات یازدهم در واتگروه یونانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بانوا
تصویر بانوا
دارا، توانگر، نیکوحال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بانداژ
تصویر بانداژ
نوارپیچی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندا
تصویر اندا
ترکی مغولی دوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادا
تصویر بادا
بشود (دعا) : (نه آرام بادا شما را نه خواب مگر ساختن کین افراسیاب) (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باند
تصویر باند
نوار، رشته، محل فرود هواپیما، باند فرودگاه، دسته، گروه، باند دزدان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اندا
تصویر اندا
دوست، رفیق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بانداژ
تصویر بانداژ
زخم رو باز یا قسمتی از بدن را با نوار مخصوص بستن، باندپیچی (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاندا
تصویر پاندا
جانور پستاندار گیاه خوار شبیه خرس بومی آسیای شرقی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باخدا
تصویر باخدا
((خُ))
مؤمن، باتقوا، خداشناس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بانوا
تصویر بانوا
مرفه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بلندا
تصویر بلندا
ارتفاع
فرهنگ واژه فارسی سره
ارتفاع، بلندی
متضاد: پهنا، ژرفا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پرهیزگار، خداترس، مومن، متقی
متضاد: خداناترس
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نوارپیچی، باندپیچی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چارچوب زیرین
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی گیاه بوته ای تیغ دار شبیه گون
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از دهستان پنجک رستاق نوشهر، روستایی از دهستان پنجک رستاق کجور نوشهر که در محل به آن بانر
فرهنگ گویش مازندرانی