جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با باخدا

بارخدا

بارخدا
خداوند، خدای بزرگ، پادشاه بزرگ، برای مِثال بارخدایی که از او شاکرند / بارخدایان جهان سربه سر (امیرمعزی - ۲۸۷)
بارخدا
فرهنگ فارسی عمید

ناخدا

ناخدا
هدایت کننده و فرماندهِ ملوانان کشتی، کشتیبان، مخفّفِ واژۀ ناوخدا، برای مِثال قضا کشتی آنجا که خواهد بَرَد / و گر ناخدا جامه بر تن دَرَد (سعدی۱ - ۱۴۲)
در امور نظامی افسر نیروی دریایی دارای درجه ای نظیر سرهنگ یا سرگرد نیروی زمینی
کافر، بی دین، منکر خداوند، زَندیق، زَندیک، ناپاک دین، مُلحِد
ناخدا
فرهنگ فارسی عمید

بارخدا

بارخدا
حق تعالی را گویند جل جلاله. (برهان) (هفت قلزم). حق تعالی. (دِمزن). خدای تعالی بزرگ و نیکوکار، چه لفظ بار بمعنی نیکوکار و بزرگ است و بعضی نوشته اند که حق تعالی را از آن بارخدا گویند که هر کسی را بار میدهد یعنی هر کس هر وقت ازو عرض حاجت خود میتواند کرد. (غیاث). باری تعالی که همه را بار دهد. خدای تعالی بزرگ و نیکوکار چه لفظ بار بمعنی نیکوکار و بزرگ است. (آنندراج). حق تعالی را گویند. (انجمن آرا) (جهانگیری). خداوند. (شرفنامۀ منیری) (فرهنگ خطی نسخۀ کتاب خانه لغت نامه). خدا. (دِمزن). رجوع به شعوری ج 1 ورق 150 شود.
لغت نامه دهخدا

باجدا

باجدا
دهی بزرگ میان رأس عین و رقه. احمد بن طیب گوید: دیواری دارد. مسلمه بن عبدالملک زمین آنرا بمردی بنام اسیدسلمی به اقطاع داد و او دیواری بر آن بساخت. باغهائی در آنست و چشمه ای که در وسطقریه است آنرا آبیاری کند و مردم از آن چشمه نوشند و باقی آن کشت زارها را مشروب کند و آن نزدیک حصار مسلمه بن عبدالملک است. (معجم البلدان) (مراصدالاطلاع)
لغت نامه دهخدا