دهی است از دهستان بالاشهرستان نهاوند که در 9 هزارگزی شمال خاوری شهر نهاوند و3 هزارگزی شمال قلعۀ بارودآب واقع است. ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر و دارای 330 تن سکنه، آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و حبوب و صیفی و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) ، به سخن گفتن واداشتن: گاو را چون خدا به بانگ آورد عمل دست سامری منگر. خاقانی. - بانگ برآوردن، فریاد بلند کردن. شور و غوغا انگیختن. هیاهو و همهمه کردن. نعره برداشتن. آوا سر دادن. ویله کردن: مردم غوری بانگ و غریو برآوردند. (از تاریخ بیهقی). برفتند و با غلامان گفتند، جمله درشوریدند وبانگ برآوردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 359). و فرمودتا بانگ برآوردند. (فارسنامه ابن بلخی ص 81). بوی برانگیخت گل چو عنبر اشهب بانگ برآورد مرغ با ژخ طنبور. منجیک. بال فروکوفت مرغ، مرغ طرب گشت دل بانگ برآورد کوس، کوس سفر کوفت خواب. خاقانی. معو، بانگ برآوردن گربه. (منتهی الارب). - بانگ برآوردن باکسی، هم آواز او شدن. با او هم آواز وهمصدا گشتن: باتوی دنیاطلب دین گذار بانگ برآورده رقیبان بار. نظامی. - بانگ درشت برآوردن، از سر خشم فریاد زدن. توپیدن: شنید این سخن پیر برگشته پشت بتندی برآورد بانگ درشت. سعدی (بوستان). - ناله برآوردن، به آواز ناله سر دادن: بدزدید بقال ازونیم دانگ برآورد دزد سیه کار بانگ. سعدی (بوستان)
دهی است از دهستان بالاشهرستان نهاوند که در 9 هزارگزی شمال خاوری شهر نهاوند و3 هزارگزی شمال قلعۀ بارودآب واقع است. ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر و دارای 330 تن سکنه، آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و حبوب و صیفی و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) ، به سخن گفتن واداشتن: گاو را چون خدا به بانگ آورد عمل دست سامری منگر. خاقانی. - بانگ برآوردن، فریاد بلند کردن. شور و غوغا انگیختن. هیاهو و همهمه کردن. نعره برداشتن. آوا سر دادن. ویله کردن: مردم غوری بانگ و غریو برآوردند. (از تاریخ بیهقی). برفتند و با غلامان گفتند، جمله درشوریدند وبانگ برآوردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 359). و فرمودتا بانگ برآوردند. (فارسنامه ابن بلخی ص 81). بوی برانگیخت گل چو عنبر اشهب بانگ برآورد مرغ با ژخ طنبور. منجیک. بال فروکوفت مرغ، مرغ طرب گشت دل بانگ برآورد کوس، کوس سفر کوفت خواب. خاقانی. معو، بانگ برآوردن گربه. (منتهی الارب). - بانگ برآوردن باکسی، هم آواز او شدن. با او هم آواز وهمصدا گشتن: باتوی دنیاطلب دین گذار بانگ برآورده رقیبان بار. نظامی. - بانگ درشت برآوردن، از سر خشم فریاد زدن. توپیدن: شنید این سخن پیر برگشته پشت بتندی برآورد بانگ درشت. سعدی (بوستان). - ناله برآوردن، به آواز ناله سر دادن: بدزدید بقال ازونیم دانگ برآورد دزد سیه کار بانگ. سعدی (بوستان)
کوره و شهری مشهور به اسپانیا متصل به حوزۀ کورۀ تدمیر و آن بشرقی تدمیر و شرقی قرطبه است. بلنسیه بری و بحری و دارای درختان و انهار بسیار و معروف به مدینهالتراب است. (معجم البلدان).
کوره و شهری مشهور به اسپانیا متصل به حوزۀ کورۀ تدمیر و آن بشرقی تدمیر و شرقی قرطبه است. بلنسیه بری و بحری و دارای درختان و انهار بسیار و معروف به مدینهالتراب است. (معجم البلدان).
شهری است شرقی اندلس. جویها و بستانهای بسیار دارد. (از منتهی الارب). شهری است از اندلس بر کرانۀ خلیج دریای روم نهاده و جائی بانعمت. (حدود العالم). از شهرهای مشهور اندلس در مشرق تدمیر و قرطبه. هوای آن بری و بحری است و دارای درختان و رودهای بسیار، و به شهر خاکی (مدینهالتراب) شهرت دارد. رومیان بسال 487 هجری قمری بر آنجا مستولی شدند. (از معجم البلدان) (از مراصد). والانس. و رجوع به والانس شود
شهری است شرقی اندلس. جویها و بستانهای بسیار دارد. (از منتهی الارب). شهری است از اندلس بر کرانۀ خلیج دریای روم نهاده و جائی بانعمت. (حدود العالم). از شهرهای مشهور اندلس در مشرق تدمیر و قرطبه. هوای آن بری و بحری است و دارای درختان و رودهای بسیار، و به شهر خاکی (مدینهالتراب) شهرت دارد. رومیان بسال 487 هجری قمری بر آنجا مستولی شدند. (از معجم البلدان) (از مراصد). والانس. و رجوع به والانس شود
چوبی یا آهنی که برای حفظ تعادل هنگام بندبازی بندبازان بکار برند. میلۀ بلند و باریک و بیشتر چوبی که بندبازان هنگام حرکت روی بند در دست گیرند بخلاف جهت امتداد بند و بدان حفظ تعادل و لنگر خود کنند
چوبی یا آهنی که برای حفظ تعادل هنگام بندبازی بندبازان بکار برند. میلۀ بلند و باریک و بیشتر چوبی که بندبازان هنگام حرکت روی بند در دست گیرند بخلاف جهت امتداد بند و بدان حفظ تعادل و لنگر خود کنند
مرکّب از: ب + لا (نفی) + نسبت، بدون نسبت. در تداول عوام پیش از کلمه زشت آرند. (یادداشت مرحوم دهخدا)، در استعمال کلمه یا جمله ای نابجا و غیرمناسب، برای اینکه به مخاطب برنخورد، گویند: بلانسبت، یا بلانسبت شما، یعنی دور از جانب شما. (فرهنگ فارسی معین)، حاشا علی الحاضرین
مُرَکَّب اَز: ب + لا (نفی) + نسبت، بدون نسبت. در تداول عوام پیش از کلمه زشت آرند. (یادداشت مرحوم دهخدا)، در استعمال کلمه یا جمله ای نابجا و غیرمناسب، برای اینکه به مخاطب برنخورد، گویند: بلانسبت، یا بلانسبت شما، یعنی دور از جانب شما. (فرهنگ فارسی معین)، حاشا علی الحاضرین
نعت فاعلی از بالیدن. نامی. (ناظم الاطباء). نامیه. بالان. هرچیز که آن بالیده و تنومند شده باشد. (برهان قاطع) (آنندراج). برروینده. روینده: بالندۀ بی دانش مانند نباتی کز خاک سیه زاید و از آب مقطر. ناصرخسرو.
نعت فاعلی از بالیدن. نامی. (ناظم الاطباء). نامیه. بالان. هرچیز که آن بالیده و تنومند شده باشد. (برهان قاطع) (آنندراج). برروینده. روینده: بالندۀ بی دانش مانند نباتی کز خاک سیه زاید و از آب مقطر. ناصرخسرو.