جدول جو
جدول جو

معنی بالنسبه

بالنسبه((بِ نْ نِ بَ))
به طور نسبت و مقابله و قیاس
تصویری از بالنسبه
تصویر بالنسبه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بالنسبه

بالنسبه

بالنسبه
به سنجش بطور نسبت و مقابله و قیاس (بانظایر خود) نسبه: (بچه های برای بازی زیاد باین پارک میایند بخصوص بچه هایی که بالنسه بزرگتر هستند
بالنسبه
فرهنگ لغت هوشیار

بالنسبه

بالنسبه
مُرَکَّب اَز: ب + ال + نسبه، نسبهً. به تناسب. به نسبت. بطور نسبت و مقابله و قیاس. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

بلانسبت

بلانسبت
بدون نسبت. ضح در استعمال کلمه یا جمله ای نا به جا و غیرمناسب برای این که به مخاطب برنخورد گویند
فرهنگ فارسی معین

بالنیابه

بالنیابه
مُرَکَّب اَز: ب + ال + نیابه، نیابهً. وکالتاً. به وکالت. و رجوع به نیابت شود
لغت نامه دهخدا

بالانسیه

بالانسیه
چوبی یا آهنی که برای حفظ تعادل هنگام بندبازی بندبازان بکار برند. میلۀ بلند و باریک و بیشتر چوبی که بندبازان هنگام حرکت روی بند در دست گیرند بخلاف جهت امتداد بند و بدان حفظ تعادل و لنگر خود کنند
لغت نامه دهخدا

بلانسبت

بلانسبت
مُرَکَّب اَز: ب + لا (نفی) + نسبت، بدون نسبت. در تداول عوام پیش از کلمه زشت آرند. (یادداشت مرحوم دهخدا)، در استعمال کلمه یا جمله ای نابجا و غیرمناسب، برای اینکه به مخاطب برنخورد، گویند: بلانسبت، یا بلانسبت شما، یعنی دور از جانب شما. (فرهنگ فارسی معین)، حاشا علی الحاضرین
لغت نامه دهخدا

بارنابه

بارنابه
مقابل پیشینیان، آخریان. متأخران. آیندگان: نیکبختان بحکایت و امثال پیشینیان پند گیرنداز آن پیشتر که پسینیان بواقعۀ ایشان. (گلستان)
لغت نامه دهخدا