جدول جو
جدول جو

معنی بالشک - جستجوی لغت در جدول جو

بالشک
بالش کوچک، بالشچه
تصویری از بالشک
تصویر بالشک
فرهنگ فارسی عمید
بالشک
(لِ شَ)
مصغر بالش. بالش کوچک. (ناظم الاطباء). مصغر بالش باشد. (برهان قاطع) (شرفنامۀ منیری). تکیه. (آنندراج). متکا. بالشتچه. بالشجه. بالشتک
لغت نامه دهخدا
بالشک
(لِ)
بالشت که زیر سر گذارند. (برهان قاطع). وساده. متکا
لغت نامه دهخدا
بالشک
بالش کوچک. بالشتک
تصویری از بالشک
تصویر بالشک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بالشت
تصویر بالشت
بالش، کیسه ای پارچه ای که هنگام خواب زیر سر می گذارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بالشتک
تصویر بالشتک
بالش کوچک
فرهنگ فارسی عمید
پالیک، کفش، پاپوش چرمی، (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج)، پای افزار چرمین، (فرهنگ اسدی) :
از خروبالیک آنجای رسیدم که همی
موزۀ چینی می خواهم و اسب تازی،
رودکی،
و رجوع به پالیک شود
لغت نامه دهخدا
نام رودی است که به روایت باج پران از کوهستان شکد بام هند سرچمشه میگیرد، (از تحقیق ماللهند بیرونی ص 128)
لغت نامه دهخدا
(لَ تَ)
بالش. بالشی را گویند که در زیر سر نهند. (برهان قاطع) (هفت قلزم). تکیه که پرها در آن آکنده باشد. (آنندراج). آنچه به وقت خواب زیر سر نهند. (غیاث اللغات). بالش یا چیزی که از پر و یا پشم یا پنبه آکنده کرده زیر سر نهند. (ناظم الاطباء). وساده. متکا. بالین:
با سر بیدولتان دولت نگردد جفت اگر
از پرو بال هما سازم پر بالشت را.
سنائی.
در چشم محققان چه زیبا و چه زشت
سر منزل عاشقان چه دوزخ چه بهشت
پوشیدن بیدلان چه اطلس چه پلاس
زیر سر عاشقان چه بالشت و چه خشت.
شیخ عمادالدین (از شعوری).
صد مرغ دل به منقار از بال خود کشد پر
جایی که آن پریرو بالشت پر بدارد.
ملاطغرا (از آنندراج).
و رجوع به بالش شود.
نوعی پول در تداول مردم چین. اسکناس. پول چاو. ابن بطوطه گوید: خرید و فروش مردم چین نه بدینار و نه درهم است بلکه آنان بقطعاتی از کاغذ خرید و فروش می کنند که هر قطعۀ آن به اندازۀ کف دست چاپ شده است وهر بیست و پنج قطعه از آن بلت نامند و در حکم دینار نزد ماست، چون یکی از این کاغذها پاره شود، آنرا به دارالسکه می برند و در آنجا عوض میکنند و از این بابت اجرتی هم نمی طلبند، و چون کسی ببازار رود نمیتواند با درهم یا دینار نقره و طلا خرید و فروش کند بل باید آن را تبدیل به بالشت نماید و سپس با آن آنچه میخواهد خریداری کند. (از سفرنامۀ ابن بطوطه).
لغت نامه دهخدا
(لِ تَ)
زیرگوشی بالشتو. محسبه. (منتهی الارب). نازبالش. مصغر بالش که بمعنی تکیه باشد. (آنندراج). مصغر بالشت یعنی بالش کوچک. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
تصویری از بالیک
تصویر بالیک
کفش، پاپوش چرمی
فرهنگ لغت هوشیار
بالشت کوچک بالش کوچک بالشک، بالش کوچکی که نوازندگان ویلن بر استخوانهای کمر بند شانه نهند و ته ویلن را بر آن متکی ساخته بنواختن پردازند، آلتی که درون آن سیم پیچی شده و در درون پوسته سلف اتومبیل قرار گرفته است و معمولا تعداد آن بچهار عدد بالغ میگردد و هنگام عبور جریان الکتریسیته در داخل سیمها بالشتکها شدیدا خاصیت آهن ربایی پیدا می کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلاشک
تصویر بلاشک
((~. شَ))
بدون شک، بی تردید، بدون شبهه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از با شک
تصویر با شک
مع الشّكّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از با شک
تصویر با شک
Doubtingly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از با شک
تصویر با شک
de manière douteuse
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از با شک
تصویر با شک
с сомнением
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از با شک
تصویر با شک
疑い深く
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از با شک
تصویر با شک
شک کے ساتھ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از با شک
تصویر با شک
সন্দেহজনকভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از با شک
تصویر با شک
kwa shaka
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از با شک
تصویر با شک
şüpheyle
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از با شک
تصویر با شک
의심하며
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از با شک
تصویر با شک
शंका से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از با شک
تصویر با شک
בצורה מסויגת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از با شک
تصویر با شک
zweifelnd
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از با شک
تصویر با شک
dengan ragu
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از با شک
تصویر با شک
อย่างสงสัย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از با شک
تصویر با شک
twijfelend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از با شک
تصویر با شک
con dubbio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از با شک
تصویر با شک
de forma duvidosa
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از با شک
تصویر با شک
怀疑地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از با شک
تصویر با شک
wątpliwie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از با شک
تصویر با شک
сумнівно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از با شک
تصویر با شک
de manera dudosa
دیکشنری فارسی به اسپانیایی