جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بالشک

بالشک

بالشک
مصغر بالش. بالش کوچک. (ناظم الاطباء). مصغر بالش باشد. (برهان قاطع) (شرفنامۀ منیری). تکیه. (آنندراج). متکا. بالشتچه. بالشجه. بالشتک
لغت نامه دهخدا

بالشک

بالشک
بالشت که زیر سر گذارند. (برهان قاطع). وساده. متکا
لغت نامه دهخدا

بالشتک

بالشتک
بالشت کوچک بالش کوچک بالشک، بالش کوچکی که نوازندگان ویلن بر استخوانهای کمر بند شانه نهند و ته ویلن را بر آن متکی ساخته بنواختن پردازند، آلتی که درون آن سیم پیچی شده و در درون پوسته سلف اتومبیل قرار گرفته است و معمولا تعداد آن بچهار عدد بالغ میگردد و هنگام عبور جریان الکتریسیته در داخل سیمها بالشتکها شدیدا خاصیت آهن ربایی پیدا می کنند
فرهنگ لغت هوشیار

بالشت

بالشت
بالِش، کیسه ای پارچه ای که هنگام خواب زیر سر می گذارند
بالشت
فرهنگ فارسی عمید