جدول جو
جدول جو

معنی بالشت

بالشت
بالش، کیسه ای پارچه ای که هنگام خواب زیر سر می گذارند
تصویری از بالشت
تصویر بالشت
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بالشت

بالشت

بالشت
بالش. بالشی را گویند که در زیر سر نهند. (برهان قاطع) (هفت قلزم). تکیه که پرها در آن آکنده باشد. (آنندراج). آنچه به وقت خواب زیر سر نهند. (غیاث اللغات). بالش یا چیزی که از پر و یا پشم یا پنبه آکنده کرده زیر سر نهند. (ناظم الاطباء). وساده. متکا. بالین:
با سر بیدولتان دولت نگردد جفت اگر
از پرو بال هما سازم پر بالشت را.
سنائی.
در چشم محققان چه زیبا و چه زشت
سر منزل عاشقان چه دوزخ چه بهشت
پوشیدن بیدلان چه اطلس چه پلاس
زیر سر عاشقان چه بالشت و چه خشت.
شیخ عمادالدین (از شعوری).
صد مرغ دل به منقار از بال خود کشد پر
جایی که آن پریرو بالشت پر بدارد.
ملاطغرا (از آنندراج).
و رجوع به بالش شود.
نوعی پول در تداول مردم چین. اسکناس. پول چاو. ابن بطوطه گوید: خرید و فروش مردم چین نه بدینار و نه درهم است بلکه آنان بقطعاتی از کاغذ خرید و فروش می کنند که هر قطعۀ آن به اندازۀ کف دست چاپ شده است وهر بیست و پنج قطعه از آن بلِت نامند و در حکم دینار نزد ماست، چون یکی از این کاغذها پاره شود، آنرا به دارالسکه می برند و در آنجا عوض میکنند و از این بابت اجرتی هم نمی طلبند، و چون کسی ببازار رود نمیتواند با درهم یا دینار نقره و طلا خرید و فروش کند بل باید آن را تبدیل به بالشت نماید و سپس با آن آنچه میخواهد خریداری کند. (از سفرنامۀ ابن بطوطه).
لغت نامه دهخدا

بالشتک

بالشتک
بالشت کوچک بالش کوچک بالشک، بالش کوچکی که نوازندگان ویلن بر استخوانهای کمر بند شانه نهند و ته ویلن را بر آن متکی ساخته بنواختن پردازند، آلتی که درون آن سیم پیچی شده و در درون پوسته سلف اتومبیل قرار گرفته است و معمولا تعداد آن بچهار عدد بالغ میگردد و هنگام عبور جریان الکتریسیته در داخل سیمها بالشتکها شدیدا خاصیت آهن ربایی پیدا می کنند
فرهنگ لغت هوشیار

بالشک

بالشک
مصغر بالش. بالش کوچک. (ناظم الاطباء). مصغر بالش باشد. (برهان قاطع) (شرفنامۀ منیری). تکیه. (آنندراج). متکا. بالشتچه. بالشجه. بالشتک
لغت نامه دهخدا

بالشک

بالشک
بالشت که زیر سر گذارند. (برهان قاطع). وساده. متکا
لغت نامه دهخدا