معنی بلاشک - فرهنگ فارسی معین
معنی بلاشک
بلاشک((~. شَ))
بدون شک، بی تردید، بدون شبهه
تصویر بلاشک
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با بلاشک
بلاشک
بلاشک
مُرَکَّب اَز: ب + لا (نفی) + شک، بدون شک. بی تردید. بدون شبهه. (فرهنگ فارسی معین)، بی گمان. بی شبهه. قطعاً: این تفسیر بلاشک موافق و مناسب این نام نیست. (تاریخ قم ص 63)
لغت نامه دهخدا
بلاکش
بلاکش
ستمکش آزار خوی متحمل بلا، رنجبر سختی کش. فردی که دچار رنج و سختی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
بلارک
بلارک
فولاد گوهردار، شمشیر گوهردار، بَلالَک، پَلارُک، پَرالَک، پَلالَک، برای مِثال بلارک به گاورسۀ نقره گون / ز نقره برآورده گاورس خون (نظامی۵ - ۹۶۹) ، جوهر تیغ
فرهنگ فارسی عمید
لباشک
لباشک
لواش کوچک، لواشی است که از آلو تهیه کنند بدین طریق که گوشت آلو را - که خوب پخته شده باشد - له کرده و مانند نان لواش پهن و نازک کرده بفروش رسانند
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.