جدول جو
جدول جو

معنی بافرهی - جستجوی لغت در جدول جو

بافرهی
بافر و شکوه، باشوکت وجلال
تصویری از بافرهی
تصویر بافرهی
فرهنگ فارسی عمید
بافرهی(فَرْ رَ)
مرکّب از: با + فرهی، فرهمند. فره مند. باجلال. باعزت. نامدار. (ناظم الاطباء) :
دگر گفت کآمد بما آگهی
ز تو نامور مرد بافرهی.
فردوسی.
یکی ماه با او چو سرو سهی
خردمند بازیب و بافرهی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
بافرهی
با شکوه و جلال
تصویری از بافرهی
تصویر بافرهی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بافرین
تصویر بافرین
(دخترانه)
فرین لایق تحسین، درخور آفرین ب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بازرسی
تصویر بازرسی
کار و عمل بازرس، تفتیش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادفره
تصویر بادفره
فرفره، نوعی اسباب بازی کاغذی سبک و پره دار که بر اثر جریان باد دور خود می چرخد، یرمع، بادفر، پرپره، فرفروک، مازالاق
بادبزن
آنچه با وزش باد دور خود می چرخد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بافرین
تصویر بافرین
درخور آفرین، لایق تحسین، برای مثال تو تا زادی از مادر بافرین / پر از آفرین شد سراسر زمین (فردوسی۱ - ۳۹۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بافرهنگ
تصویر بافرهنگ
باادب، ادب آموخته، دانا، عاقل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بافتنی
تصویر بافتنی
درخور بافتن، لباسی که بافته شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادفره
تصویر بادفره
بازخواست، کیفر، مکافات، مجازات، سزای بدی، بادافراه، بادفراه، پادافراه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نافرخی
تصویر نافرخی
نامبارکی، شومی، نحوست، بدبختی، تیره بختی، برای مثال بیانی که باشد به حجت قوی / ز نافرخی باشد ار نشنوی (نظامی۶ - ۱۰۵۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باورچی
تصویر باورچی
سفره دار، چاشنی گیر
آشپز، آنکه کارش پختن خوراک است، طبّاخ، خورشگر، طابخ، مطبخی، خوٰالیگر، پزنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بافروغ
تصویر بافروغ
روشن، تابناک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باردهی
تصویر باردهی
میوه دادن، حاصل دادن
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
باراهی و چگونگی حالت راه راست. (ناظم الاطباء). با راه و با راهی. (دمزن)
لغت نامه دهخدا
جدوار، (ناظم الاطباء) (دمزن)، زدوار، زرنباد، زرنب، ماه پروین
لغت نامه دهخدا
(رَ)
قضایی در ولایت طرابوزان در مشرق قضای جانیک و مشرق قضای صامسون و جنوب دریای سیاه، و رود خانه قزل ایرماق از جنوب آن میگذرد. محصول عمده آن حبوب و میوه و کتان و کنف و تنباکوست. در حدود 161 پارچه آبادی دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1200)
لغت نامه دهخدا
نامیمونی نامبارکی شومی نحوست: که این اختران گر چه فرخ پی اند ز نافخری نیز خالی نیند. (نظامی لغ)، بدبختی تیره بختی: بیانی که باشد به حجت قوی ز نافرخی باشدارنشنوی. (نظامی لغ) مقابل فرخی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با راهی
تصویر با راهی
حرکت در راه راست
فرهنگ لغت هوشیار
همگی سراسر بتمامی همگی جملگی (برای مونث و جمع آید) : ... چنگیزخان چون از استخلاص سمرقند فارغ شد ممالک ماورا النهر باسرها مضبوط گشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازرسی
تصویر بازرسی
عمل بازرس تفتیش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بافتگی
تصویر بافتگی
بافته بودن انتساج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بافتنی
تصویر بافتنی
هر چیز لایق بافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بافروغ
تصویر بافروغ
روشن، تابناک، نورانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بافرهنگ
تصویر بافرهنگ
با ادب، ادیب، ادب آموخته، رفیع و بلند مرتبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بافرین
تصویر بافرین
لایق تحسین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با رای
تصویر با رای
صاحب اندیشه نیکو باتدبیر، خردمند، دانشمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازرسی
تصویر بازرسی
عمل بازرس، تفتیش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بازدهی
تصویر بازدهی
توانایی نتیجه و محصول دادن، بازده (فیزیک)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بافتگی
تصویر بافتگی
Interlacement
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بازرسی
تصویر بازرسی
Inspection, Scrutiny
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بازدهی
تصویر بازدهی
Efficiency
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بافتگی
تصویر بافتگی
переплетение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بازرسی
تصویر بازرسی
инспекция , расследование
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بازدهی
تصویر بازدهی
эффективность
دیکشنری فارسی به روسی