جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بافرهی

بافرهی

بافرهی
مُرَکَّب اَز: با + فرهی، فرهمند. فره مند. باجلال. باعزت. نامدار. (ناظم الاطباء) :
دگر گفت کآمد بما آگهی
ز تو نامور مرد بافرهی.
فردوسی.
یکی ماه با او چو سرو سهی
خردمند بازیب و بافرهی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

بافره

بافره
قضایی در ولایت طرابوزان در مشرق قضای جانیک و مشرق قضای صامسون و جنوب دریای سیاه، و رود خانه قزل ایرماق از جنوب آن میگذرد. محصول عمده آن حبوب و میوه و کتان و کنف و تنباکوست. در حدود 161 پارچه آبادی دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1200)
لغت نامه دهخدا

بارهی

بارهی
جدوار، (ناظم الاطباء) (دِمزن)، زدوار، زرنباد، زرنب، ماه پروین
لغت نامه دهخدا

بارهی

بارهی
باراهی و چگونگی حالت راه راست. (ناظم الاطباء). با راه و با راهی. (دِمزن)
لغت نامه دهخدا

باسرها

باسرها
همگی سراسر بتمامی همگی جملگی (برای مونث و جمع آید) : ... چنگیزخان چون از استخلاص سمرقند فارغ شد ممالک ماورا النهر باسرها مضبوط گشت
فرهنگ لغت هوشیار