خانم، ملکه، لقب آناهیتا الهه نگهبان آب، عنوانی احترام آمیز برای زنان، به صورت پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید میسازد، مانند ماه بانو، گل بانو، تپه کوچک (نگارش کردی: بانوو)
خانم، ملکه، لقب آناهیتا الهه نگهبان آب، عنوانی احترام آمیز برای زنان، به صورت پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید میسازد، مانند ماه بانو، گل بانو، تپه کوچک (نگارش کردی: بانوو)
مارمولک، گروهی از جانوران خزنده چابک و شبیه سوسمار با بدن فلس دار و دم بلند که قادرند دم ازدست رفتۀ خود را ترمیم کنند، چلپاسه، کرباسه، ماتورنگ، کربش، کربشه، کرفش، کرپوک، کرباشه، کرباشو، کلباسو
مارمولَک، گروهی از جانوران خزنده چابک و شبیه سوسمار با بدن فلس دار و دُمِ بلند که قادرند دُم ازدست رفتۀ خود را ترمیم کنند، چَلپاسه، کَرباسه، ماتورَنگ، کَربَش، کَربَشه، کَرفَش، کَرپوک، کَرباشه، کَرباشو، کَلباسو
بالنگ، میوه ای از خانوادۀ مرکبات با طعم شیرین و پوست زبر و ضخیم و زرد رنگ برای تهیه مربا، ترنج، اترج، بادرنج، بادرنگ، بادارنگ، واترنگ، وارنگ، باتس
بالَنگ، میوه ای از خانوادۀ مرکبات با طعم شیرین و پوست زبر و ضخیم و زرد رنگ برای تهیه مربا، تُرَنج، اُترُج، بادَرَنج، بادرَنگ، بادارَنگ، واترَنگ، وارَنگ، باتُس
زگیل، ضایعۀ پوستی کوچک سفت و سخت که روی پوست بدن پیدا می شود اما درد ندارد، سگیل، وردان، واروک، واژو، تاشکل، گندمه، آزخ، زخ، زوخ، آژخ، ژخ، ثؤلول، برای مثال ای عشق ز من دور که بر من همه رنجی / همچون ز بر چشم یکی محکم بالو (شاکر - شاعران بی دیوان - ۴۸)
زِگیل، ضایعۀ پوستی کوچک سفت و سخت که روی پوست بدن پیدا می شود اما درد ندارد، سِگیل، وِردان، واروک، واژو، تاشکِل، گَندُمِه، آزَخ، زَخ، زوخ، آژَخ، ژَخ، ثُؤلول، برای مِثال ای عشق ز من دور که بر من همه رنجی / همچون ز بر چشم یکی محکم بالو (شاکر - شاعران بی دیوان - ۴۸)
قسمت بالای دست انسان از شانه تا آرنج، برای مثال به بازوان توانا و قوّت سر دست / خطاست پنجۀ مسکین ناتوان بشکست (سعدی - ۶۶) بازو افراختن: بلند کردن دست و بازو برای انجام دادن کاری یا گرفتن چیزی بازو افراشتن: بلند کردن دست و بازو برای انجام دادن کاری یا گرفتن چیزی، بازو افراختن بازو افراشتن: بلند کردن دست و بازو برای انجام دادن کاری یا گرفتن چیزی، بازو افراختن بازو دادن: کنایه از یاری دادن، یاری کردن، کمک کردن بازو گشادن: کنایه از گشودن بازو، دست برآوردن برای یاری دادن و کمک کردن به کسی
قسمت بالای دست انسان از شانه تا آرنج، برای مِثال به بازوان توانا و قوّت سر دست / خطاست پنجۀ مسکین ناتوان بشکست (سعدی - ۶۶) بازو افراختن: بلند کردن دست و بازو برای انجام دادن کاری یا گرفتن چیزی بازو افراشتن: بلند کردن دست و بازو برای انجام دادن کاری یا گرفتن چیزی، بازو افراختن بازو افراشتن: بلند کردن دست و بازو برای انجام دادن کاری یا گرفتن چیزی، بازو افراختن بازو دادن: کنایه از یاری دادن، یاری کردن، کمک کردن بازو گشادن: کنایه از گشودن بازو، دست برآوردن برای یاری دادن و کمک کردن به کسی
پدر بلعم، و او زاهدی بود مستجاب الدعوهدر زمان موسی علیه السلام و عاقبت ایمان بر باد داد، و بلعام نیز گویند، رجوع به باعورا شود: پیرهن عصیان بنداز اگر آیدت از بلعم باعور عار، ناصرخسرو، بلعم باعور را خلق جهان سغبه شد مانند عیسی زمان، مولوی (مثنوی چ خاور ص 65 س 28)، بلعم باعور و ابلیس لعین زامتحان آخرین گشته مهین، مولوی (همان کتاب ص 149 س 3)، بلعم باعور و ابلیس لعین سود نامدشان عبادتها و دین، مولوی (مثنوی چ خاور ص 214 س 21)
پدر بَلعَم، و او زاهدی بود مستجاب الدعوهدر زمان موسی علیه السلام و عاقبت ایمان بر باد داد، و بلعام نیز گویند، رجوع به باعورا شود: پیرهن عصیان بنداز اگر آیدت از بلعم باعور عار، ناصرخسرو، بلعم باعور را خلق جهان سغبه شد مانند عیسی زمان، مولوی (مثنوی چ خاور ص 65 س 28)، بلعم باعور و ابلیس لعین زامتحان آخرین گشته مهین، مولوی (همان کتاب ص 149 س 3)، بلعم باعور و ابلیس لعین سود نامدشان عبادتها و دین، مولوی (مثنوی چ خاور ص 214 س 21)
اسم سریانی است و آن ترسایان را بمنزلۀ استسقاست مر مسلمانرا، (منتهی الارب)، نماز باران، ج، بواعیث، (از اقرب الموارد)، در ترسایان بمنزلۀ استسقا میباشد مرمسلمانانرا، (ناظم الاطباء) (آنندراج)، عیدیست ترسایانرا یا همان باعوت است باعین مهمله و تاء مثناه، (بیرونی، یادداشت مؤلف)، در المعرب جوالیقی آمده است: الباغوث، کلمه عجمۀ معروف و آن عید نصاری است، ولی در حاشیه مینویسد که باغوت صورت تصحیف شده ای است که ابن درید آن را در ذیل مادۀ ’بغت’ آورده است، ولی صورت دیگر کلمه باعوث است و در اللسان آمده است: ’الباعوث برای مردم مسیحی در حکم استسقاء است برای مسلمانان و آن اسمی سریانی است’ (المعرب جوالیقی ص 57)، باعوث را باغوث نیز نوشته اند، (نشوءاللغه ص 69) : ولا نظهر النیران فی شی ٔ من طرق المسلمین و الاسواقهم ولا نظهر باعوثا، در راهها و بازارهای مسلمانان آتش را ظاهر و روشن نکنیم و باعوث نیاوریم، (از نامۀ نصارای مدینه به عمر بنقل معالم القربه فی احکام الحسبه ص 41)، و رجوع به غرائب اللغه العربیه، ص 173 شود
اسم سریانی است و آن ترسایان را بمنزلۀ استسقاست مر مسلمانرا، (منتهی الارب)، نماز باران، ج، بَواعیث، (از اقرب الموارد)، در ترسایان بمنزلۀ استسقا میباشد مرمسلمانانرا، (ناظم الاطباء) (آنندراج)، عیدیست ترسایانرا یا همان باعوت است باعین مهمله و تاء مثناه، (بیرونی، یادداشت مؤلف)، در المعرب جوالیقی آمده است: الباغوث، کلمه عجمۀ معروف و آن عید نصاری است، ولی در حاشیه مینویسد که باغوت صورت تصحیف شده ای است که ابن درید آن را در ذیل مادۀ ’بغت’ آورده است، ولی صورت دیگر کلمه باعوث است و در اللسان آمده است: ’الباعوث برای مردم مسیحی در حکم استسقاء است برای مسلمانان و آن اسمی سریانی است’ (المعرب جوالیقی ص 57)، باعوث را باغوث نیز نوشته اند، (نشوءاللغه ص 69) : ولا نظهر النیران فی شی ٔ من طرق المسلمین و الاسواقهم ولا نظهر باعوثا، در راهها و بازارهای مسلمانان آتش را ظاهر و روشن نکنیم و باعوث نیاوریم، (از نامۀ نصارای مدینه به عمر بنقل معالم القربه فی احکام الحسبه ص 41)، و رجوع به غرائب اللغه العربیه، ص 173 شود
پدربابا، بزرگ قلندران و درویشان. بمعنی بابا که در اوایل اسما برای شفقت یا مجرد تلقیب افزایند و گویند (بابا فلان) : (و بدانک پدر شیخ ما ابو سعید ابوالخیر گفتندی) (اسرارالتوحید)
پدربابا، بزرگ قلندران و درویشان. بمعنی بابا که در اوایل اسما برای شفقت یا مجرد تلقیب افزایند و گویند (بابا فلان) : (و بدانک پدر شیخ ما ابو سعید ابوالخیر گفتندی) (اسرارالتوحید)