جدول جو
جدول جو

معنی بابو

بابو
پدر، مردی که فرزند داشته باشد، سرپرست و بزرگتر خانواده، آتا، ابا، ابی، اب، والد، اتا، بابا
درویش، قلندر
بزرگ درویشان و قلندران
تصویری از بابو
تصویر بابو
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بابو

بابو

بابو
پدربابا، بزرگ قلندران و درویشان. بمعنی بابا که در اوایل اسما برای شفقت یا مجرد تلقیب افزایند و گویند (بابا فلان) : (و بدانک پدر شیخ ما ابو سعید ابوالخیر گفتندی) (اسرارالتوحید)
فرهنگ لغت هوشیار

بابو

بابو
دهی از دهستان بنمعلا بخش شوش شهرستان دزفول در 12هزارگزی شمال باختری شوشتر و 4هزارگزی باختر راه شوسۀ اهواز به دزفول، دشت، گرم سیر مالاریائی، دارای 200تن سکنه است، آب آن از رود خانه کرخه و محصول آن غلات، برنج و کنجد و شغل اهالی زراعت میباشد، راه در تابستان اتومبیل رو، ساکنین از طایفۀ لر هستند، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

بابو

بابو
فوت کیومرث در سر راه بابو در ماه رجب سنۀ 757 هجری قمری دست داده ... (حبیب السیر چ قدیم طهران ج 3 جزء2 ص 105)
لغت نامه دهخدا

بابو

بابو
پدر و بزرگ قلندران و رند و پیشوای ایشان: از شاه عادل که نبیرۀ شاه نعمهاﷲ ولی رحمهاﷲعلیه بود مسموع دارم که محمد قلندر و بابو قلندر این هر دو خلیفۀ شاه نعمهاﷲ ولی اند، العلم عنداﷲ، (آنندراج)، نام قسمی از قلندران سیار
لغت نامه دهخدا