جدول جو
جدول جو

معنی باشو

باشو
مارمولک، گروهی از جانوران خزنده چابک و شبیه سوسمار با بدن فلس دار و دم بلند که قادرند دم ازدست رفتۀ خود را ترمیم کنند، چلپاسه، کرباسه، ماتورنگ، کربش، کربشه، کرفش، کرپوک، کرباشه، کرباشو، کلباسو
تصویری از باشو
تصویر باشو
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با باشو

باشو

باشو
دراصطلاح محلی دهات کرمان پدرجد را گویند و ’بابو’ جد را و در لهجۀ عامه به صورت بابو و باشو گفته می شود، جای پاکیزه،
- آدم باصفا، آنکه درونی پاک و ظاهر و باطن یکی و عقیدۀ خالص دارد، با حقیقت، پاک ضمیر، پاکدل خوش نیت:
و لیکن تو آن میشمر پارسا
که باطن چو ظاهر ورا باصفاست،
ناصرخسرو،
مردی نورانی قوی باصفا مرا پیش آمد، (انیس الطالبین ص 158)،
، خوش آیند، خوشنما، (ناظم الاطباء)، و رجوع به صفا شود
چلپاسه، (برهان) (فرهنگ جهانگیری)، رشیدی گوید در جهانگیری به معنی چلپاسه آورده و ظاهراً کرباشو است نه باشو، (فرهنگ رشیدی)، رجوع به کرپاسو و کرباشو شود
لغت نامه دهخدا

باشو

باشو
به روایت ابن حوقل شهری بسیار حاصل خیز و مستحکم در جزیره شریک بدین نام بوده و از آنجا تا قیروان یک منزل راه است. (معجم البلدان) (مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا

باشی

باشی
ترکی سالار سر دسته سرور رئیس سر دسته سردار. توضیح گاه این کلمه برای تعیین شغل و سمت یا احترام باخر اسما (دال بر شغل) ملحق گردد: حکیمباشی فراشباشی نانوا باشی منشی باشی
فرهنگ لغت هوشیار