مارمولَک، گروهی از جانوران خزنده چابک و شبیه سوسمار با بدن فلس دار و دُمِ بلند که قادرند دُم ازدست رفتۀ خود را ترمیم کنند، چَلپاسه، کَرباسه، ماتورَنگ، کَربَش، کَربَشه، کَرفَش، کَرپوک، کَرباشه، کَرباشو، کَلباسو
دراصطلاح محلی دهات کرمان پدرجد را گویند و ’بابو’ جد را و در لهجۀ عامه به صورت بابو و باشو گفته می شود، جای پاکیزه، - آدم باصفا، آنکه درونی پاک و ظاهر و باطن یکی و عقیدۀ خالص دارد، با حقیقت، پاک ضمیر، پاکدل خوش نیت: و لیکن تو آن میشمر پارسا که باطن چو ظاهر ورا باصفاست، ناصرخسرو، مردی نورانی قوی باصفا مرا پیش آمد، (انیس الطالبین ص 158)، ، خوش آیند، خوشنما، (ناظم الاطباء)، و رجوع به صفا شود چلپاسه، (برهان) (فرهنگ جهانگیری)، رشیدی گوید در جهانگیری به معنی چلپاسه آورده و ظاهراً کرباشو است نه باشو، (فرهنگ رشیدی)، رجوع به کرپاسو و کرباشو شود
ترکی سالار سر دسته سرور رئیس سر دسته سردار. توضیح گاه این کلمه برای تعیین شغل و سمت یا احترام باخر اسما (دال بر شغل) ملحق گردد: حکیمباشی فراشباشی نانوا باشی منشی باشی