- باطنیه
- درونگرایان گروهی که باور دارند هر دستور دینی را آماجی نهانی است. چنان که آماج نماز فرمانبرداری است
معنی باطنیه - جستجوی لغت در جدول جو
- باطنیه
- از فرقه های شیعه که پیروان آن توجه به باطن دارند و مقید به قیود شریعت نیستند و به عقیدۀ آنان تقید به احکام شرع کار عوام است که ظاهر امور را می بینند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیاله، بادیه
درونی
درونی
از صورت های فلکی نیمکرۀ جنوبی، پیاله، ظرف شیشه ای بزرگی که در آن شراب می ریختند، کاسه، بادیه
مربوط به باطن مثلاً تمایل باطنی، پیرو باطنیه
موجود، ساکن، حاضر
فرانسوی بانکدار بایگدار
نمو کننده نشو و نماکننده رشد کننده
لاتینی تازی گشته گل پرندیک
ساکن مقیم آرام گیرنده، جمع باشندگان
پنبه حلاجی کرده که برای رشتن گلوله کرده باشند پنبه زده شده غند غنده
پرندینه جامه خز
بازی کننده، مقابل برنده
سیاه دارو از گیاهان دارویی
آنچه می بارد آنچه بشکل قطرات آب فرو ریزد
جمع زبنیه، دیوان دیوها، سرکشان، دوزخبانان، گماشتگان شاه، بد رفتاران سرکشان متمردان، مردم سخت و درشت، سرهنگان سلطانان، بعضی از ملائکه را بدین نام خوانده اند بسبب آنکه دوزخیان را به دوزخ رانند: فرشتگان شکنجه نگاهبانان دوزخ
حاضر، موجود، ساکن، مقیم، آرام گیرنده
بازی کننده، مقابل برنده، کسی که در مسابقه، قمار و مانند آن شکست بخورد
نمو کننده، در حال رشد یا پیشرفت مثلاً جامعۀ بالنده
ابری که باران از آن بیاید، هر چیزی که مانند باران فرو ریزد
کسی چیزی را می بافد، باف کار، بافت کار، پای باف، حائک، نسّاج، جولاه، جولاهه، تننده
کنایه از کسی که سخنان یا اشعار سست و بی معنی می گوید
کنایه از کسی که سخنان یا اشعار سست و بی معنی می گوید
مونث فاطمی
زیرکی دانایی زود یابی
جمع قاطن، ماندگاران باشندگان
کاسنی فرنگی
مونث لاطینی، زبان لاطینی (لاتینی)
((زَ یَ یا یِ))
فرهنگ فارسی معین
جمع زبنیه، سرکشان، مردم سخت و درشت، سرهنگان، بعضی از ملائکه را بدین نام خوانده اند به سبب آن که دوزخیان را به دوزخ رانند