- باسلیق
- سیاهرگی که بمحاذات محور بازو در زیر جلد قرار دارد و حجیم تر از سیاهرگ قیفال است و بدو سیاهرگ زند اسفل و میانی تقسیم میشود. این سیاهرگ مسیرش در زیر پوست در 3، 1 فوقانی بازو با چشم کاملا مشهود است شاهرگ دست
معنی باسلیق - جستجوی لغت در جدول جو
- باسلیق
- شاهرگ بازو، سیاهرگ بزرگی در بازو که در قدیم از آن خون می گرفتند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
باذوق، کسی که کارهایش آراسته، مرتب و خوشایند است
زیره کرمانی
سلیقه داشتن، پاکیزگی در کار، سلیقه، بخرج دادن
سردار سالار
سیاهرگی که بمحاذات محور بازو در زیر جلد قرار دارد و حجیم تر از سیاهرگ قیفال است و بدو سیاهرگ زند اسفل و میانی تقسیم میشود. این سیاهرگ مسیرش در زیر پوست در 3، 1 فوقانی بازو با چشم کاملا مشهود است شاهرگ دست
سردار، سالار
حلوائی که از نشاسته و شکر یا نشاسته و شیره انگور درست کنند و در میان جوز و یا بادام نهند و برشته کنند
نوعی شیرینی که با نشاسته، شکر و مغز گردو به شکل لوله درست کرده و به نخ می کشند، باسدق، فراته
ریحان
ماءمور محلی مالیات (ایلخانان مغول)
ترکی مرداب زمین یا آبی راکد که پای در آن فرو رود، لجنزار
حجاری بر جسته
یونانی (معنی لغوی آن پادشاه بزرگ است غیاث) شاهرگ دست شاهمار درافسانه های یونان: سوسمار پردار
با ذوق، آراسته و مرتب
ترکی مرداب آبگند ترکی مرداب
ترسابد مهتر ترسایان یکی از درجات روحانیت مسیحیان
گوشه ای در دستگاه نوا
نوعی توپ که با گلوله و باروت پر کنند
در دورۀ ایلخانان مغول، مامور محلی مالیات
باطلاق، پهنه زمینی که به علت نداشتن راه زه کشی، رطوبت در آن اشباع شده، به حالت سست و اسفنجی در آمده، گاه تمام یا بخشی از آن را آب فراگرفته، یا گیاهانی بر آن روییده است
زمین پرگل و لای که عبور از آن دشوار است، آبگند، لجن زار، مرداب
رئیس روحانی نصاری، عالم و عابد ترسان، پیشوای عیسوی، رئیس اسقف ها
Tasteful, Tastefully
со вкусом , со вкусом
geschmackvoll
смачний , зі смаком
smaczny, gustownie
有品味的 , 有品味地
saboroso, com gosto