مهره یا چیز دیگری که بالای گهواره برای سرگرمی کودک آویزان کنند تاب، نوعی وسیلۀ بازی شامل رشته ای محکم و نشیمنگاهی آویزان در وسط آن که کمی بالاتر از سطح زمین قرار دارد و در هوا به جلو و عقب حرکت می دهند، بادپیچ، پالوازه، آورک، نرموره، سابود، بازام، گواچو، اورک
مهره یا چیز دیگری که بالای گهواره برای سرگرمی کودک آویزان کنند تاب، نوعی وسیلۀ بازی شامل رشته ای محکم و نشیمنگاهی آویزان در وسط آن که کمی بالاتر از سطح زمین قرار دارد و در هوا به جلو و عقب حرکت می دهند، بادپیچ، پالوازِه، آوَرَک، نَرمورِه، سابود، بازام، گُواچو، اَورَک
رسیدن. وارد شدن: امیر بر نسختی که آورده آمده است عهد بندد بر آن شرط چون ببغداد بازرسد امیرالمؤمنین منشوری تازه فرستد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 293). رسولان بازرسیدند. (ایضاً ص 112). بازرسیدند و پیغامها بدادند. (ایضاً). تو بر بالای علم آنگه رسی باز که بر شاهین همت نشکنی پر. ناصرخسرو. چو آن ترتیب فرمود جاسوسان بازرسیدند و خبر دادند که خاقان و جمله لشکر بشراب و نشاط مشغول اند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 80) ، فرار. پشت دادگی. (ناظم الاطباء)
رسیدن. وارد شدن: امیر بر نسختی که آورده آمده است عهد بندد بر آن شرط چون ببغداد بازرسد امیرالمؤمنین منشوری تازه فرستد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 293). رسولان بازرسیدند. (ایضاً ص 112). بازرسیدند و پیغامها بدادند. (ایضاً). تو بر بالای علم آنگه رسی باز که بر شاهین همت نشکنی پر. ناصرخسرو. چو آن ترتیب فرمود جاسوسان بازرسیدند و خبر دادند که خاقان و جمله لشکر بشراب و نشاط مشغول اند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 80) ، فرار. پشت دادگی. (ناظم الاطباء)
سؤال کردن. پرسش کردن: بونصر مشکان خبرهای حقیقت دارد، از وی باز باید پرسید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 178). سحرگاهی استادم مرا بخواند برفتم و حال بازپرسید. (تاریخ بیهقی). آنها کجا شدند و کجا اینها زین بازپرس یکسره دانا را. ناصرخسرو. ز تو گر بازپرسند آن نشانها نیاری هیچ حرفی یاد از آنها. نظامی. بازپرسیدن حدیث نهفت هم تو دانی و هم توانی گفت. نظامی. نام آن شهر بازپرسیدم رفتم و آنچه خواستم دیدم. نظامی.
سؤال کردن. پرسش کردن: بونصر مشکان خبرهای حقیقت دارد، از وی باز باید پرسید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 178). سحرگاهی استادم مرا بخواند برفتم و حال بازپرسید. (تاریخ بیهقی). آنها کجا شدند و کجا اینها زین بازپرس یکسره دانا را. ناصرخسرو. ز تو گر بازپرسند آن نشانها نیاری هیچ حرفی یاد از آنها. نظامی. بازپرسیدن حدیث نهفت هم تو دانی و هم توانی گفت. نظامی. نام آن شهر بازپرسیدم رفتم و آنچه خواستم دیدم. نظامی.
بمعنی ضرطه. بادی که از مقعد بیرون آید. ابوالمعالی در هجا گوید: وقت گفتن از دهانش آنچنان آید نفس ترب میخورده که بویش آمد از باد پسین. (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 179). رجوع به باد شود، تهی دست و مفلس و گدا بودن. (ناظم الاطباء). رجوع به بادبدست و بادبمشت و باددرمشت و بادپیما و بادسنج شود
بمعنی ضرطه. بادی که از مقعد بیرون آید. ابوالمعالی در هجا گوید: وقت گفتن از دهانش آنچنان آید نفس ترب میخورده که بویش آمد از باد پسین. (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 179). رجوع به باد شود، تهی دست و مفلس و گدا بودن. (ناظم الاطباء). رجوع به بادبدست و بادبمشت و باددرمشت و بادپیما و بادسنج شود
دهی است جزء دهستان رحیم آباد بخش رودسر شهرستان لاهیجان که در 13 هزارگزی جنوب رودسر و یک هزار و پانصدگزی رحیم آباد در کوهستان قرار دارد. سرزمینی است سردسیر با 300 تن جمعیت. آبش از چشمه، محصولش: لبنیات، شغل مردمش گله داری و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی است جزء دهستان رحیم آباد بخش رودسر شهرستان لاهیجان که در 13 هزارگزی جنوب رودسر و یک هزار و پانصدگزی رحیم آباد در کوهستان قرار دارد. سرزمینی است سردسیر با 300 تن جمعیت. آبش از چشمه، محصولش: لبنیات، شغل مردمش گله داری و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
نجات یافتن. رها شدن: گفتند زندگی خداوند دراز باد تا از بلا و ستم دیلمان بازرسته ایم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 19). خداوند راهم در این گرمی فرسنگی دو بباید رفت بر اثر هزیمتیان و رنجی دیگر کشید تا یکباره بازرهد و منزل آنجا کند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 588). اگر همچنان برفور در عقب ما بیامدی یکی از ما و زنان و بچگان ما بازنرستی. (ایضاً ص 597). گر مردی و بازرستی از من کردم یله خوه بزی و خوه میر. سوزنی. خدمتش آرد فلک چنبری بازرهد زآفت خدمتگری. نظامی. هم بصدف ده گهر پاک را بازره و بازرهان خاک را. نظامی. تا بازرهم ز نام و ننگش آزاد شوم ز صلح و جنگش. نظامی. بگشای بر او دری ز رحمت تا بازرهد ز رنج و محنت. نظامی (الحاقی). قیاس آنست سعدی کز کمندش بجان دادن توانی بازرستن. سعدی (طیبات).
نجات یافتن. رها شدن: گفتند زندگی خداوند دراز باد تا از بلا و ستم دیلمان بازرسته ایم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 19). خداوند راهم در این گرمی فرسنگی دو بباید رفت بر اثر هزیمتیان و رنجی دیگر کشید تا یکباره بازرهد و منزل آنجا کند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 588). اگر همچنان برفور در عقب ما بیامدی یکی از ما و زنان و بچگان ما بازنرستی. (ایضاً ص 597). گر مردی و بازرستی از من کردم یله خوه بزی و خوه میر. سوزنی. خدمتش آرد فلک چنبری بازرهد زآفت خدمتگری. نظامی. هم بصدف ده گهر پاک را بازره و بازرهان خاک را. نظامی. تا بازرهم ز نام و ننگش آزاد شوم ز صلح و جنگش. نظامی. بگشای بر او دری ز رحمت تا بازرهد ز رنج و محنت. نظامی (الحاقی). قیاس آنست سعدی کز کمندش بجان دادن توانی بازرستن. سعدی (طیبات).
پرسش مکرر، از نظر حقوقی، پرسشی است که بازپرس از مدعی و مدعی علیه یا متهم و یا مرتکب جرم کند و نتیجه را در پرسش نامه ای رسمی نویسد و آن گاه با توجه به جواب ها قرار صادر نماید، عمل بازپرس
پرسش مکرر، از نظر حقوقی، پرسشی است که بازپرس از مدعی و مدعی علیه یا متهم و یا مرتکب جرم کند و نتیجه را در پرسش نامه ای رسمی نویسد و آن گاه با توجه به جواب ها قرار صادر نماید، عمل بازپرس