آنکه یا آنچه کسی را از امری باز دارد: نهوّ. منوع. (منتهی الارب). مانع. (منتهی الارب) (دهار). عوق، آنکه از خیر باز دارد. عائق. عاضر. (منتهی الارب). رادع. حاجب. واقف. عاصم. حابس. حائل. عاکف. عایق. معوّق. دافع. منّاع. زاجر. (دهار)
آنکه یا آنچه کسی را از امری باز دارد: نَهُوّ. مَنوع. (منتهی الارب). مانع. (منتهی الارب) (دهار). عَوق، آنکه از خیر باز دارد. عائق. عاضِر. (منتهی الارب). رادع. حاجب. واقِف. عاصِم. حابِس. حائل. عاکف. عایق. مُعَوِّق. دافِع. مَنّاع. زاجِر. (دهار)
سرنگاهدارنده. محرم اسرار. رازدار: مرا نیک دل مهربان بنده دان شکیبادل و رازدارنده دان. فردوسی. منم بنده این مهربان بنده را گشاده دل و رازدارنده را. فردوسی. ، امین، که سرّی دارد، که رازی دارد. رازدار. و رجوع به راز و رازدار شود
سرنگاهدارنده. محرم اسرار. رازدار: مرا نیک دل مهربان بنده دان شکیبادل و رازدارنده دان. فردوسی. منم بنده این مهربان بنده را گشاده دل و رازدارنده را. فردوسی. ، امین، که سرّی دارد، که رازی دارد. رازدار. و رجوع به راز و رازدار شود