جدول جو
جدول جو

معنی بازدار - جستجوی لغت در جدول جو

بازدار
کسی که بازهای شکاری را رام و تربیت می کرد، بازبان، بازیار
تصویری از بازدار
تصویر بازدار
فرهنگ فارسی عمید
بازدار
نگاهدارندۀ باز، (برهان) (انجمن آرا)، دارندۀ باز و معرب آن بازیار است، (سروری از شرح السامی فی الاسامی) (آنندراج)، بازبان، و قوشچی، (ناظم الاطباء)، بازیار، (مهذب الاسماء)، کسی که باز دارد، دارندۀ باز، صاحب صقر، قوشچی، معرب آن بیزار است، دارندۀ مرغ باز و عقاب، (شعوری ج 1 ورق 161) :
بپرید برسان تیر از کمان
یکی بازدار از پس او دمان،
فردوسی،
ابا بازداران صد و شصت باز
دو صد چرغ و شاهین گردنفراز،
فردوسی،
پس اندر دوان هفتصد بازدار
ابا باشه و چرغ و شاهین کار،
فردوسی،
افریقیه صطبل ستوران بارگیر
عموریه گریزگه باز و بازدار،
منوچهری،
چو باز را بکند بازدار مخلب و پر
بروز صید بر او کبک راه گیرد و چال،
شاه سار (از فرهنگ اسدی)،
شاگردانش چون حسن و نخیلان پنج برادر به یک روز امیر یرنقش بازدار بر دست عمیدبن المعانی بتهمت الحاد هلاک فرمود، (از النقض ص 92)، اتابک سنقر گفت که محمد بازدار که بدین کبیره حامل بوده است بمن فرستد تا باز شهر آیم، (المضاف الی بدایع الازمان ص 29)، گردیدن، درآمدن: فرمان داد تاشهپر خویش بر وی مالید و بصورت اصلی بازرفت، (سندبادنامه ص 254)، حکم او در ولایت جرجانیه و خوارزم نفاذ یافت و بقرار معهود بازرفت، (ترجمه تاریخ یمینی ص 148)، نمو زرع و برکت ریع بقرار معهود بازرفت، (ترجمه تاریخ یمینی ص 331)، تجدید مطلع کردن، از سر گفتن، به کاری پرداختن، پرداختن، مشغول شدن: اینک به قرار تاریخ بازرفتم، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 393)، چون از خطبۀ این فصول فارغ شدم به سوی راندن تاریخ بازرفتم، (تاریخ بیهقی)،
- پیش بازرفتن، استقبال رفتن، پیش پیش رفتن:
شدن سوی جنگ کسی کز تو بیش
بود مرگ را باز رفتن ز پیش،
اسدی (از گرشاسبنامه)
حبیب خجل زده و غمگین روی به خانه نهاد، چون به در خانه رسید بوی نان و دیگ می آمد زن حبیب پیش باز رفت و رویش پاک کرد و لطف کرد، (تذکرهالاولیاء عطار)، از ری لشکر تمام پیش وی باز رفت، (ترجمه تاریخ یمینی ص 231)،
، دوباره رفتن، و ’باز’ قید فعل است:
سعدیا با تو نگفتم که مرواز پس دل
نروم باز گر این بار که رفتم جستم،
سعدی (طیبات)،
، رفتن مطلق:
یکایک در نشاط و ناز رفتند
به استقبال شیرین بازرفتند،
نظامی،
- چادر از روی زشت بازرفتن، کنایه از، بر کنار رفتن، بیکسو شدن:
نشاید بدستان شدن در بهشت
که بازت رود چادر از روی زشت،
سعدی (بوستان)،
و رجوع به رفتن شود
لغت نامه دهخدا
بازدار
(شِ فَ دَ / دِ)
شخصی را نیز گویند که مردم را از کاری و از چیزی بازدارد و منع کند، (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج)، بازدارنده، (ناظم الاطباء)، رجوع به بازدارنده شود
لغت نامه دهخدا
بازدار
پارسی تازی گشته باز دار
تصویری از بازدار
تصویر بازدار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نازدار
تصویر نازدار
(دخترانه)
آنکه رفتاری خوشایند و جذاب دارد، ملوس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بازیار
تصویر بازیار
(پسرانه)
بازدارنده، داور مسابقه پرش (نگارش کردی: بازیار)
فرهنگ نامهای ایرانی
(رِ)
ممانعت. کردن کسی را از کاری. بازداشتن. محبوس کردن. (انجمن آرا). بازداری. امساک. ممانعت. (ناظم الاطباء) ، دهقان. (منتهی الارب). و رجوع به بازارگان شود
لغت نامه دهخدا
نگاهداری باز، (ناظم الاطباء)، بازیاری، عمل بازدار، رجوع به بازدار شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از باغدار
تصویر باغدار
صاحب و مالک باغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالدار
تصویر بالدار
پرنده و هر چیز که صاحب بال باشد، دارای بال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازداری
تصویر بازداری
ممانعت، منع، نهی، ابتار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رازدار
تصویر رازدار
محرم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بازداری
تصویر بازداری
تثبيطٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بازداری
تصویر بازداری
Inhibition
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بازداری
تصویر بازداری
inhibition
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بازداری
تصویر بازداری
抑制
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بازداری
تصویر بازداری
বাধা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بازداری
تصویر بازداری
ингибирование
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بازداری
تصویر بازداری
Hemmung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بازداری
تصویر بازداری
гальмування
دیکشنری فارسی به اوکراینی
بازداری، مهار
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از بازداری
تصویر بازداری
بازداری
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بازداری
تصویر بازداری
engelleme
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بازداری
تصویر بازداری
kizuizi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بازداری
تصویر بازداری
inibição
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بازداری
تصویر بازداری
억제
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بازداری
تصویر بازداری
抑制
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بازداری
تصویر بازداری
דיכוי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بازداری
تصویر بازداری
निरोध
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بازداری
تصویر بازداری
inhibicja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بازداری
تصویر بازداری
การยับยั้ง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بازداری
تصویر بازداری
remming
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بازداری
تصویر بازداری
inhibición
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بازداری
تصویر بازداری
inibizione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بازداری
تصویر بازداری
inhibisi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی