جدول جو
جدول جو

معنی باروزنه - جستجوی لغت در جدول جو

باروزنه
(رَ زَ نَ / نِ)
نام نوایی است از موسیقی. (برهان) (جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج) (دمزن) (ناظم الاطباء) (شعوری ج 1 ورق 191) (فرهنگ نظام) :
ساعتی سیوارتیر و ساعتی کبک دری
ساعتی سرو ستاه و ساعتی باروزنه.
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی)
لغت نامه دهخدا
باروزنه
نوایی است در موسیقی
تصویری از باروزنه
تصویر باروزنه
فرهنگ لغت هوشیار
باروزنه
((زَ نِ))
از نواها و آهنگ های موسیقی
تصویری از باروزنه
تصویر باروزنه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بهروزه
تصویر بهروزه
(دخترانه)
خوشبخت، سعادتمند، نام همسر شاه اسماعیل صفوی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باروشه
تصویر باروشه
(دخترانه)
بادبزن (نگارش کردی: بارشه)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بادرونه
تصویر بادرونه
بادرنگبویه، گیاهی یک ساله با برگ های بیضی دندانه دار، گل های بنفش و شاخه های باریک که گل آن مصرف دارویی دارد و برای عطرسازی هم به کار می رود، بادرو، ترنگان، ترنجان، بادرویه، بادرنجبویه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باروزه
تصویر باروزه
بادروزه، هرروزه، چیزی که انسان هر روز به آن احتیاج داشته باشد، از قبیل خوراک و پوشاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باروحیه
تصویر باروحیه
بانشاط، همراه با حال خوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارخانه
تصویر بارخانه
خیمه، چادر و لوازمی که در سفر با خود می برند، انبار و جای نگهداری کالاها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادروزه
تصویر بادروزه
هرروزه، چیزی که انسان هر روز به آن احتیاج داشته باشد، از قبیل خوراک و پوشاک، برای مثال یکی جامه واین باد روزه ز قوت / دگر زاین همه بیشی و سیری است (سنائی - مجمع الفرس - بادروزه)
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
دهی است از دهستان کاکاوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد. در 33هزارگزی شمال باختری نورآبادو 9هزارگزی خاور راه شوسۀ خرم آباد به هرسین کرمانشاه واقعست. سرزمینی است تپه ماهوری و سردسیر و دارای 300 تن سکنه میباشد. آبش از چشمه سار و محصولش غلات، لبنیات و پشم و شغل مردمش زراعت و گله داری و راهش مالرو است. ساکنین آن از طایفۀ مظفروند هستند و در ساختمان و چادر زندگی میکنند و عده ای برای علوفۀ احشام بگرمسیر میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ)
بادروژه. بمعنی هرروزه باشد. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). عادت بود مستمر. عادت و کار هرروزه است چه غذا باشد چه لباس که هر روز پوشند یا کاری که هر روز کنند. معتاد. مألوف. چیزی که هر روز بکار برند و استعمال کنند چون جامه و لباس هرروزه و قوت هرروزه و کار هرروزه چنانکه در تاج المآثر گوید: لشکر اسلام جامه های بادروزه را به لباس حرب بدل کردند. سنائی گوید، مصرع: یکی جامه زین بادروزه ز قوت. و سوزنی گوید: که شد مدیح تو تسبیح بادروزۀ من. و بحذف دال نیز گفته اند، و در مقامات حمیدی گفته: که عروس را به پیرایۀ همسایه یک شب بیش نتوان آراست و آرایش بادروزه بسؤال و جواب دریوزه نتوان خواست. (از رشیدی).
مشرف ای شرف گوهر حمیدالدین
که شد مدیح تو تسبیح بادروزۀ من.
سوزنی.
رجوع به شعوری ج 1 ورق 190، و بادروز شود.
لغت نامه دهخدا
(دی یَ)
زاج. (دزی ج 1 ص 48)
لغت نامه دهخدا
(سُمْ)
آنکه بار بر ستور نهد:
سالاربار مطران مه مرد جاثلیق
قسیس باربرنه و ابلیس بدرقه.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
خانه بار. انبار. جای محصول. تجارتخانه. مغازه ای که در آن مال التجاره نگه میدارند.
لغت نامه دهخدا
(نُ نَ / نِ)
زنانه. همچون زنان. به رسم زنان. به آیین بانوان:
خواست تا بانوی فسانه سرای
آرد آیین بانوانه بجای.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروۀ شهرستان سنندج که در 22 هزارگزی باختر قروه و 2 هزارگزی جنوب راه اتومبیل رو قروه به سنقر در دامنه واقع است. ناحیه ایست سردسیر و دارای 400 تن سکنه، آب آنجا از چشمه ها تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری و راه آنجا مالرو است. دو محل بدین نام بفاصله یک هزارگزی وجود دارد که بالوانۀ معتمدی و بالوانۀ خالدی نامیده میشوند. سکنۀ بالوانۀ پایین صدتن است. صنایع دستی زنان آنجا قالیچه و جاجیم و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
مرغکی باشد کوچک و سیاه که شیرازیان آنرا واشه گویند. (برهان قاطع) (آنندراج). مرغی است شبیه به گنجشک و سیاه و سفید باشد. در صحاح الفرس بجای بالوانه با ’نون’ بالوایه با ’یا’ نوشته شده است. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 192). مرغکی است همچند گنجشک و سپید و سیاه، کوتاه پای، بر درخت و دیوار نشیند، چون بر زمین نشیند بدشواری پرد. و آنرا پرستو و فراسنگ وفرستو نیز خوانند و به تازیش خطاف خوانند. پالوانه نیز گفته اند. (از شرفنامۀ منیری). او را به عربی ابابیل گویند. مرغی کوچک و سیاه که مردم شیراز واشه گویند. (ناظم الاطباء). اما ظاهراً در معنی این لغت بین واشه با پرستو خلط شده است. رجوع به بالوایه شود
لغت نامه دهخدا
(بِهْ)
مقابل روزبه:
آب و شرف و عز جهان روزبهان است
ناروزبهان جمله نیرزند به نانی.
فرخی.
رجوع به روزبه شود
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ)
خوراک و قوت هرروزه باشد و ضروری. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مخفف بادروزه. قوت لایموت. (فرهنگ نظام). نان روزانه. (دمزن).
لغت نامه دهخدا
(زَ نَ / نِ)
نام یکی از الحان موسیقی. باروزنه. و شاید صحیح آن بازوزنه باشد از بازو زدن، بال زدن مرغان:
ساعتی سیوار تیر و ساعتی کبک دری
ساعتی سرو ستاه و ساعتی پاروزنه.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(رُ)
دهی از دهستان ماهیدشت بالا، بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، واقع در 22هزارگزی جنوب کرمانشاه و 2هزارگزی سرونو. دشت و سردسیر و دارای 220 تن سکنه است. آب از رود خانه مرگ تأمین می شود. محصول آن غلات و حبوبات و صیفی و لبنیات و شغل اهالی زراعت وگله داری است. راه مالرو دارد. تابستان از سرونو اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بهروزه
تصویر بهروزه
بلور کبود شفاف کم قیمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابوزنه
تصویر ابوزنه
کپیک کپی سنبالو بهنانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاروزن
تصویر پاروزن
کسی که در قایق پارو زند تا حرکت کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارونق
تصویر بارونق
بازار گرم، رواج، رونق دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بابونه
تصویر بابونه
گیاهی است خوشبو با برگهای پر
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه خوشبخت نباشد بدبخت: آب و شرف و عز جهان روز بهان است نا روز بهان جمله نیرزند بنانی. (فرخی) مقابل روزبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناروزنی
تصویر ناروزنی
عمل ناروزدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادرونه
تصویر بادرونه
بادرنجبویه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارخانه
تصویر بارخانه
خانه بار، انبار، تجارتخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باروزه
تصویر باروزه
بادروزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارانه
تصویر بارانه
شاه تیر چوب بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارخانه
تصویر بارخانه
((نِ))
محلی که در آن مال التجاره نگه دارند، انبار، کیسه ای که خریدار اشیاء خریده را در آن جای دهد، بسته های کالا، چیزی که در آن پلیدی و نجاست پر کرده از خانه بیرون کشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وارونه
تصویر وارونه
خلاف، معکوس، برعکس
فرهنگ واژه فارسی سره