جدول جو
جدول جو

معنی بارافتاده - جستجوی لغت در جدول جو

بارافتاده(اُ دَ / دِ)
آنکه بار او از حیوان بارکش بیفتد. مجازاً، وامانده از راه:
یار بارافتاده را در کاروان بگذاشتند
بیوفا یاران که بربستند بار خویش را.
سعدی (خواتیم)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دورافتاده
تصویر دورافتاده
آنکه یا آنچه در محل دور قرار گرفته، ویژگی زمین یا خانه ای که از آبادی و از مردم دور باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارافتاده
تصویر کارافتاده
کنایه از کاردیده، تجربه دیده، عاشق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برافتاده
تصویر برافتاده
از میان رفته، نابود شده، برانداخته، منقرض
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دِ)
کاراوفتاده. از کار افتاده. از کار اوفتاده. کسی که با مردم بسیار معامله کرده باشد و تجربه کار بود. (آنندراج). مجرب. کار دیده. با آزمون. آزموده. گرم و سرد جهان چشیده:
معشوقه کارافتاده به
دل برده و دل داده به.
(؟)
بوزنه دانست که خوک حرامزاده و کارافتاده است. (سندبادنامه ص 169).
چنین کردند یاران زندگانی
ز کارافتاده بشنو تا بدانی.
سعدی (گلستان).
عرضه کردم دو جهان بر دل کارافتاده
بجز از عشق تو، باقی همه فانی دانست.
حافظ.
بی مروت تر ز گردون نیست در عالم مفید
از فلک نتوان طمع کردن که کارافتاده ایم.
ملا مفید بلخی (از آنندراج).
حسن اگر ازقید عاشق پروری آزاده است
عشق می داند چه باید کرد، کارافتاده است.
درویش واله هروی (از آنندراج).
، آنکه مهمی یا مصیبت و دردی عظیم بدو روی کرده باشد:
ای قوم الغیاث که کاراوفتاده ایم
یاری دهید کز دل یار اوفتاده ایم.
خاقانی.
نیامد وقت آن کو را نوازیم
ز کار افتاده ای را کار سازیم.
نظامی.
غریبی چون بود غمخوار مانده
ز کار افتاده و در کار مانده.
نظامی.
مرقعبرکش نر ماده ای چند
شفاعت خواه کارافتاده ای چند.
نظامی.
صبا برقع گشاده مادگان را
صلا درداده کارافتادگان را.
نظامی.
چون ترا می بینم از آزادگان
کی شناسی درد کارافتادگان.
عطار
لغت نامه دهخدا
(بَ اُ دَ /دِ)
افتاده.
لغت نامه دهخدا
چارپایی که بارش از پشتش افتاده باشد، صاحب باری که بارش از پشت حیوان بارکش سقوط کرده باشد، وامانده از راه
فرهنگ لغت هوشیار
تجربه کار مجرب کاردیده: بوزنه دانست که خرک حرامزاده و کار افتاده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارافتادن
تصویر کارافتادن
حادثه، واقعه پیش آمدن، واقعه سوء، با کسی معامله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تجربه کار مجرب کاردیده: بوزنه دانست که خرک حرامزاده و کار افتاده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بار افتادن
تصویر بار افتادن
افتادن بار از پشت چارپا سقوط بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برافتاده
تصویر برافتاده
از میان رفته از بین رفته نابود شده، درافتاده از مد افتاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بار افتادن
تصویر بار افتادن
((اُ دَ))
درمانده شدن، ورشکست شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارافتادن
تصویر کارافتادن
((اُ دَ))
با کسی سر و کار پیدا کردن، حادثه پیش آمدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارافتاده
تصویر کارافتاده
((اُ دِ))
با تجربه، آزموده، در مشکل افتاده، گرفتار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دورافتاده
تصویر دورافتاده
Farflung
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دورافتاده
تصویر دورافتاده
lointain
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دورافتاده
تصویر دورافتاده
ห่างไกล
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از دورافتاده
تصویر دورافتاده
mbali
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از دورافتاده
تصویر دورافتاده
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دورافتاده
تصویر دورافتاده
遠く離れた
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دورافتاده
تصویر دورافتاده
רחוק
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دورافتاده
تصویر دورافتاده
दूरस्थ
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دورافتاده
تصویر دورافتاده
abgelegen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دورافتاده
تصویر دورافتاده
afgelegen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دورافتاده
تصویر دورافتاده
remoto
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دورافتاده
تصویر دورافتاده
lontano
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دورافتاده
تصویر دورافتاده
remoto
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دورافتاده
تصویر دورافتاده
遥远的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دورافتاده
تصویر دورافتاده
odległy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دورافتاده
تصویر دورافتاده
віддалений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دورافتاده
تصویر دورافتاده
удалённый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دورافتاده
تصویر دورافتاده
দূরবর্তী
دیکشنری فارسی به بنگالی