- بادن
- تناور تنومند
معنی بادن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دریچه روزنه دریچه و روزنی که برای آمدن هوای تازه سازند. نارگیل
نارگیل، میوه ای کروی شکل و بزرگ با پوسته ای قهوه ای و سخت و گوشتی سفید که درون آن شیرۀ سفید خوراکی قرار دارد، درخت این میوه که شبیه درخت خرما است و برگ های بزرگ به درازی دو متر دارد
اکاحه
تولید شدن، زادن، تولد
لاتینی مهر گیاه بنگ دانه از گیاهان مهر گیاه گیاهان داروئی
پارچه ای لطیف وتمیز که با آن زخم را میبندند، لفافه، نوار
محفظه کروی شکل تو خالی از پارچه یا چرم، بال
ماخوذ از فرانسه، لگن خاصره
پنهان، خلاف ظاهر
جدا شونده، آشکار
آشکار، هلیده زنی که هلش (طلاق) از شوی جدا شده
فرانسوی کنار موز
درون
هستی داشتن، وجود داشتن
مخفف آبادان
بشود (دعا) : (نه آرام بادا شما را نه خواب مگر ساختن کین افراسیاب) (فردوسی)
آغاز نخستین، آغازگر
شراب و می را گویند
بادام
باد بزن، پنکه، کولر، چیزی که برای سرد کردن هوای اتاق بکار رود
کشیدن، حمل کردن، نقل کردن، با خود برداشتن حیوان بار کش وتندرو، اسب تندرو حیوان بار کش وتندرو، اسب تندرو
به آن
سرخ وزرد، نجوان (زعفران) کرکم (- زعفران)
تولد یافتن زاییده شدن، پیدا شدن آشکار گشتن، تولید کردن فرزند آوردن
خادم بتخانه
تسلیم کردن چیزی را، بذل، ارزانی داشتن چیزی را به کسی
آهو بره
نوشابۀ مستی آور، شراب، می، برای مثال بیار باده که در بارگاه استغنا / چه پاسبان و چه سلطآنچه هوشیار و چه مست (حافظ - ۵۶)
هر واردی که چون برق روشن شود و سریعاً خاموش گردد
باده کشیدن: باده نوشیدن، باده خوردن
هر واردی که چون برق روشن شود و سریعاً خاموش گردد
باده کشیدن: باده نوشیدن، باده خوردن
آبادان، آباد، باصفا، بارونق