رهگذر باد. (برهان) (ناظم الاطباء). جای گذار باد. سوراخی که ازآن باد درون خانه درآید چه خن و خون بمعنی سوراخ بود. (از فرهنگ خطی متعلق بکتاب خانه مرحوم دهخدا). جای بادگذار. (تاج المآثر). باجه. بادهنج: او آتش تیز است بر تیغ کوه وآن دگران چون شمع بر بادخن. فرخی. وقت سحر بقطب فلک بر بنات نعش چون غنچۀ شکفته ورا گلستان وطن گردان بدان مثال که از کاغذ آسیا آرند کودکان سوی بالا ز بادخن. لامعی (از شرفنامۀ منیری). چون صوفیان بخانگه و شاهدان ببزم چون سعتری بباغ و معاشرببادخن. حکیم شمالی دهستانی (از انجمن آرا: بادپروا). دانی آخر کاین رعونت بود خواب بیهشان دانی آخر کاین ترفع بود باد بادخن. سنائی (از آنندراج) (از انجمن آرا: بادپروا). رجوع ببادخوان، بادخون، بادپروا و بادگیر شود.