- بادلیج
- نوعی توپ که با گلوله و باروت پر کنند
معنی بادلیج - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنمومتر
بدون برهان، بدون حجت
سردار سالار
سیاهرگی که بمحاذات محور بازو در زیر جلد قرار دارد و حجیم تر از سیاهرگ قیفال است و بدو سیاهرگ زند اسفل و میانی تقسیم میشود. این سیاهرگ مسیرش در زیر پوست در 3، 1 فوقانی بازو با چشم کاملا مشهود است شاهرگ دست
کم کم، یواش یواش، پایه پایه، پی در پی، تدریجاً
ریحان
بالنگ
فصل خزان پاییز تیر خریف برگ ریزان
حجاری بر جسته
مجرای باد در دیوار یا بام خانه
آلتی است که وزیدن باد را در دریا پیش از وزیدن نماید، و کنایه از شخص خودبین
مجرای باد در دیوار یا بام خانه، راهی که برای جریان هوا در سقف یا میان دیوار اتاق درست کنند، بادخن، بادغر، حلقۀ فلزی مشبک روی سماور یا سر قلیان، خانه یا زمینی که در معرض وزش باد باشد
جایی که در آن باد بسیار می وزد
خام طمع، خیال باف، خودبین، متکبر، برای مثال جمله نفس های تو ای باد سنج / کیل زبان است و ترازوی رنج (نظامی۱ - ۳۹) ، که چند از مقالات آن بادسنج / که نه ملک دارد نه فرمان نه گنج (سعدی۱ - ۹۰) آلتی برای اندازه گیری فشار باد و سنجش سرعت آن
بالنگ، میوه ای از خانوادۀ مرکبات با طعم شیرین و پوست زبر و ضخیم و زرد رنگ برای تهیه مربا، ترنج، اترج، بادرنگ، بادارنگ، واترنگ، وارنگ، باتس، باتو
بادبزن، وسیله ای برای به حرکت در آوردن هوا و ایجاد باد
بادآهنگ، دریچه، روزنه، دریچه که برای وزیدن باد باز کنند
نوعی ریحان با برگ های ریز و شاخه های باریک و گل های سرخ رنگ، ریحان کوهی، بادرو، بورنگ، بوینگ، ترۀ خراسانی
انگشت کوچک پا یا دست خنصر
نوعی شیرینی. طرز تهیه 100- گرم قند و 10 گرم آرد و 3 عدد تخم مرغ و یک قاشق آب بهار نارنج با 100 گرم کره خمیر روانی ترتیب دهند و قالب مخصوص مادلن را چرب کرده از مواد فوق پرکنند و بپزند
ترسو بی جرات: دلاور شد آن مردم نا دلیر گوزن اندر آمد ببالین شیر. (شا) مقابل دلیر
خانه یا مکانی که در معرض وزش باد باشد، حلقه فلزی که روی قلیان گذارند تا تنباکو و آتش را نگه دارد
مغرور
سردار، سالار
تاب، ریسمانی که از جایی آویزان می کردند و در آن می نشستند تا به جلو و عقب حرکت کنند، نرموره، گواچو، بازام، آورک، پالوازه، سابود، اورک، بازپیچ برای مثال ز تاک خوشه فروهشته وز باد نوان / چو زنگی شده بر بادپیچ بازیگر (ابوالمثل بخارایی- صحاح الفرس - بادپیچ)
شاهرگ بازو، سیاهرگ بزرگی در بازو که در قدیم از آن خون می گرفتند
ترسویی جبن
آزردگی دلتنگی، ترس جبن، دلدادگی شیدایی
کهنه دیرینه
بالشی را گویند که زیر سر نهند