بالنگ، میوه ای از خانوادۀ مرکبات با طعم شیرین و پوست زبر و ضخیم و زرد رنگ برای تهیه مربا، ترنج، اترج، بادرنگ، بادارنگ، واترنگ، وارنگ، باتس، باتو
بالَنگ، میوه ای از خانوادۀ مرکبات با طعم شیرین و پوست زبر و ضخیم و زرد رنگ برای تهیه مربا، تُرَنج، اُترُج، بادرَنگ، بادارَنگ، واترَنگ، وارَنگ، باتُس، باتو
نوعی ریحان با برگ های ریز و شاخه های باریک و گل های سرخ رنگ، ریحان کوهی، بادروج، بورنگ، بوینگ، ترۀ خراسانی باد سرخ، نوعی بیماری پوستی که به وسیلۀ میکروب استرپتوکک تولید می شود و از عوارض آن سرخی و تورم پوست بدن به ویژه گونه ها است، بادشنام، بادر، باد دژنام، بادژ، سرخ باد بادرنگبویه، گیاهی یک ساله با برگ های بیضی دندانه دار، گل های بنفش و شاخه های باریک که گل آن مصرف دارویی دارد و برای عطرسازی هم به کار می رود، ترنگان، ترنجان، بادرونه، بادرویه، بادرنجبویه
نوعی ریحان با برگ های ریز و شاخه های باریک و گل های سرخ رنگ، ریحان کوهی، بادروج، بورَنگ، بویَنگ، ترۀ خراسانی باد سُرخ، نوعی بیماری پوستی که به وسیلۀ میکروب استرپتوکک تولید می شود و از عوارض آن سرخی و تورم پوست بدن به ویژه گونه ها است، بادِشنام، بادَر، باد دِژنام، بادِژ، سُرخ باد بادرَنگبویه، گیاهی یک ساله با برگ های بیضی دندانه دار، گل های بنفش و شاخه های باریک که گل آن مصرف دارویی دارد و برای عطرسازی هم به کار می رود، تُرُنگان، تُرُنجان، بادرونه، بادرویه، بادرَنجبویه
بالنگ، میوه ای از خانوادۀ مرکبات با طعم شیرین و پوست زبر و ضخیم و زرد رنگ برای تهیه مربا، ترنج، اترج، بادرنج، بادارنگ، واترنگ، وارنگ، باتس، باتو، برای مثال بین که دیباباف رومی در میان کارگاه / دیبهی دارد به کار اندر به رنگ بادرنگ (منوچهری - ۶۱)گاهواره، برای مثال ای حبه دزد بوده ز گاواره تا به گور / وی زن به مزد تا به جنازه ز بادرنگ (سوزنی- مجمع الفرس - بادرنگ)اسب راهوار
بالَنگ، میوه ای از خانوادۀ مرکبات با طعم شیرین و پوست زبر و ضخیم و زرد رنگ برای تهیه مربا، تُرَنج، اُترُج، بادَرَنج، بادارَنگ، واترَنگ، وارَنگ، باتُس، باتو، برای مِثال بین که دیباباف رومی در میان کارگاه / دیبهی دارد به کار اندر به رنگ بادرنگ (منوچهری - ۶۱)گاهواره، برای مِثال ای حبه دزد بوده ز گاواره تا به گور / وی زن به مزد تا به جنازه ز بادرنگ (سوزنی- مجمع الفرس - بادرنگ)اسب راهوار
نام یکی از دهستانهای بخش نطنز شهرستان کاشان است که در شمال نطنز و حاشیۀ کویر و ابتدای شنزار واقع است و هوایش تابستان گرم و زمستان معتدل میباشد، آب قراءآن از قنواتست، محصول عمده آن غلات، تنباکو، پنبه، انار، میوه جات میباشد، این دهستان از 5 قریه و 11 مزرعه تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 8400 تن و قراء مهم آن بشرح زیر است: قصبۀ باد که مرکز دهستان است، خالدآباد که در 3هزارگزی باد و ده آباد که در 6هزارگزی باد قرار دارند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
نام یکی از دهستانهای بخش نطنز شهرستان کاشان است که در شمال نطنز و حاشیۀ کویر و ابتدای شنزار واقع است و هوایش تابستان گرم و زمستان معتدل میباشد، آب قراءآن از قنواتست، محصول عمده آن غلات، تنباکو، پنبه، انار، میوه جات میباشد، این دهستان از 5 قریه و 11 مزرعه تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 8400 تن و قراء مهم آن بشرح زیر است: قصبۀ باد که مرکز دهستان است، خالدآباد که در 3هزارگزی باد و ده آباد که در 6هزارگزی باد قرار دارند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
چوبی را گویندکه در زیر درخت میوه دار گذارند تا از سنگینی میوه نکشند. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). چوبی که در زیر درخت میوه دار برپا دارند تا بر آن تکیه کرده و نشکند. (ناظم الاطباء). دعمه. (السامی فی الاسامی) (منتهی الارب). رجوع به شعوری ج 2 ورق 188 شود. چوبی که زیر شاخۀ درخت پربار که از گرانی میوه خم شده است برای نگهداری شاخه میگذارند.
چوبی را گویندکه در زیر درخت میوه دار گذارند تا از سنگینی میوه نکشند. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). چوبی که در زیر درخت میوه دار برپا دارند تا بر آن تکیه کرده و نشکند. (ناظم الاطباء). دِعْمه. (السامی فی الاسامی) (منتهی الارب). رجوع به شعوری ج 2 ورق 188 شود. چوبی که زیر شاخۀ درخت پربار که از گرانی میوه خم شده است برای نگهداری شاخه میگذارند.
ریحانی است که آنرا بادرنجبویه گویند، و بعضی گویند بادرو تره ای است که برگش بسپرغم میماند و بوی ترنج میدهد، (برهان)، بادرنجبویه، (ناظم الاطباء)، تره ای است، برگش چون برگ شاهسپرم باندک وقت پژمرد، (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 409)، ترۀ خراسانی که ریحان کوهی نیز گویند، باذروج معرب آن، و در فرهنگ بمعنی بادرنگبویه گفته و سهو کرده، (رشیدی)، تره ای است همچو ریحان که آنرا بادرویه و بادرنجبویه نیز گویند، تره ای است چون شاه سپرغم طبیبان بادرویه نویسند و آنرا از ادویۀ طبی نهند، (معیار جمالی)، بترکی بیلقوتره گویند، رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ورق 188 شود: گر بدر کونت موی هر یک چون بادروست خواهم از تو خدو که درمانش خدوست، حکاک (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 409)، کیوان برای ترۀ شیلانت روز بار از کشت زار اجرام آورده بادرو، شمس فخری، ، مهرۀ مار که حجرالحیه باشد، (برهان)، مهرۀ مار، (ناظم الاطباء)
ریحانی است که آنرا بادرنجبویه گویند، و بعضی گویند بادرو تره ای است که برگش بسپرغم میماند و بوی ترنج میدهد، (برهان)، بادرنجبویه، (ناظم الاطباء)، تره ای است، برگش چون برگ شاهسپرم باندک وقت پژمرد، (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 409)، ترۀ خراسانی که ریحان کوهی نیز گویند، باذَروج معرب آن، و در فرهنگ بمعنی بادرنگبویه گفته و سهو کرده، (رشیدی)، تره ای است همچو ریحان که آنرا بادرویه و بادرنجبویه نیز گویند، تره ای است چون شاه سپرغم طبیبان بادرویه نویسند و آنرا از ادویۀ طبی نهند، (معیار جمالی)، بترکی بیلقوتره گویند، رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ورق 188 شود: گر بدر کونْت موی هر یک چون بادروست خواهم از تو خدو که درمانش خدوست، حکاک (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 409)، کیوان برای ترۀ شیلانْت روز بار از کشت زار اجرام آورده بادرو، شمس فخری، ، مهرۀ مار که حجرالحیه باشد، (برهان)، مهرۀ مار، (ناظم الاطباء)
مکانی که برای تابستان سازند که از هر طرف باد در آن درآید. بتازی غرفه گویند. طغرا گوید: غیر از قفس کز هر طرف دارد هزاران بادرو نتوان شمردن خوش هوا خش خانه دربسته را. (از آنندراج). گذر باد. سوراخ. معبر باد. منفذ. منفذ باد. مدخل برای درآمدن هوا. بادخور. (اصطلاح بنّایی) فاصله قطر یک ریسمان، سوارخ کوچک تنور
مکانی که برای تابستان سازند که از هر طرف باد در آن درآید. بتازی غرفه گویند. طغرا گوید: غیر از قفس کز هر طرف دارد هزاران بادرو نتوان شمردن خوش هوا خش خانه دربسته را. (از آنندراج). گذر باد. سوراخ. معبر باد. منفذ. منفذ باد. مدخل برای درآمدن هوا. بادخور. (اصطلاح بنّایی) فاصله قطر یک ریسمان، سوارخ کوچک تنور