جدول جو
جدول جو

معنی بادودم

بادودم
عجب، غرور، خودنمایی، خودستایی، برای مثال بیاراست آن جنگ را پیلسم / همی راند چون شیر با بادودم (فردوسی - ۲/۳۹۶)
تصویری از بادودم
تصویر بادودم
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بادودم

بادوام

بادوام
استوار، محکم، مُدغَم، سُتوار، مَرصوص، مُتَأکِّد، مُستَحکَم، دَرواخ، حَصین
پایدار، ویژگی آنچه زود فرسوده و نابود نشود
بادوام
فرهنگ فارسی عمید

بادوام

بادوام
پایدارو استوار و ثابت. (ناظم الاطباء). رجوع به با شود
لغت نامه دهخدا

باددم

باددم
کنایه از کسی است که خود را پر از باد نخوت و غرور کند و متکبر و متجبر نشیند. (برهان) (ناظم الاطباء)، کُند. بطی ٔ:
بود راه روزی بر او تار و تنگ
بجوی اندرون آب او بادرنگ.
فردوسی.
بکارآگهان گفت راز از نخست
ز لشکر همی کرد باید درست
که با او یکی اند لشکر بجنگ
کزو گردد این کار ما بادرنگ.
فردوسی.
رجوع به ’با’ شود
لغت نامه دهخدا