جدول جو
جدول جو

معنی بادراغه - جستجوی لغت در جدول جو

بادراغه(دِ غَ)
باد مختلف. صوّه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برادرانه
تصویر برادرانه
مانند برادر، به طور برادری، کنایه از محبت آمیز، از روی شفقت مثلاً نصیحت برادرانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادگانه
تصویر بادگانه
نوعی پنجره یا پرده از جنس چوب های نازک که برای جریان یافتن هوا، جلو در یا پنجره کار می گذاشتند، کرکره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادریسه
تصویر بادریسه
قطعه ای از چرم یا چوب مدوّر که هنگام رسیدن نخ روی دوک قرار می دهند، برای مثال گردون چو بادریسه کمندی ز حادثات / در گردنم فکند و ز محنت شدم چو دوک (ظهیرالدین فاریابی - لغتنامه - بادریسه)
کماج، تختۀ گرد که میانش سوراخ دارد و در سرستون خیمه قرار می دهند، سنگرک، شنگرک، سنگور، سپندوز، چناب، کلیچۀ خیمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادرونه
تصویر بادرونه
بادرنگبویه، گیاهی یک ساله با برگ های بیضی دندانه دار، گل های بنفش و شاخه های باریک که گل آن مصرف دارویی دارد و برای عطرسازی هم به کار می رود، بادرو، ترنگان، ترنجان، بادرویه، بادرنجبویه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادرویه
تصویر بادرویه
بادرنگبویه، گیاهی یک ساله با برگ های بیضی دندانه دار، گل های بنفش و شاخه های باریک که گل آن مصرف دارویی دارد و برای عطرسازی هم به کار می رود، بادرو، ترنگان، ترنجان، بادرونه، بادرنجبویه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادروزه
تصویر بادروزه
هرروزه، چیزی که انسان هر روز به آن احتیاج داشته باشد، از قبیل خوراک و پوشاک، برای مثال یکی جامه واین باد روزه ز قوت / دگر زاین همه بیشی و سیری است (سنائی - مجمع الفرس - بادروزه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهادرانه
تصویر بهادرانه
دلیرانه، مانند دلیران، از روی دلیری و شجاعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادفراه
تصویر بادفراه
بازخواست، کیفر، مکافات، مجازات، سزای بدی، بادافراه، بادفره، پادافراه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادخانه
تصویر بادخانه
محل رهگذر باد، بادخون، بادخن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برادرانه
تصویر برادرانه
مانند برادر بطور برادری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادرونه
تصویر بادرونه
بادرنجبویه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادرویه
تصویر بادرویه
بادرنجبویه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادگانه
تصویر بادگانه
دریچه مشبکی که توسط آن از درون اطاق بیرون را توان دید و بعکس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادوایه
تصویر بادوایه
پرستو پرستوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهادرانه
تصویر بهادرانه
دلیرانه دلاورانه گردانه متهورانه دلیرانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مادرانه
تصویر مادرانه
آمیخته با مهر محبت، منسوب به مادر
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که نام او را در سیاهه سربازان بنیچه دهات مینوشتند در صورتیکه بجای خود کس دیگری را بخدمت سربازی اعزام میکرد ماهانه ای باو می پرداخت (قاجاریه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادگانه
تصویر بادگانه
((نِ))
دریچه مشبکی که توسط آن از درون اتاق بیرون را توان دید و به عکس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مادرانه
تصویر مادرانه
((~. ن))
مانند مادر، از روی مهر و سنجیدگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بادبانه
تصویر بادبانه
((نِ))
سایه بان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برادرانه
تصویر برادرانه
Fraternally
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از برادرانه
تصویر برادرانه
fraternellement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از برادرانه
تصویر برادرانه
братски
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از برادرانه
تصویر برادرانه
brüderlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از برادرانه
تصویر برادرانه
братськи
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از برادرانه
تصویر برادرانه
bratersko
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از برادرانه
تصویر برادرانه
兄弟般地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از برادرانه
تصویر برادرانه
fraternalmente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از برادرانه
تصویر برادرانه
fraternamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از برادرانه
تصویر برادرانه
fraternalmente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از برادرانه
تصویر برادرانه
broederlijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از برادرانه
تصویر برادرانه
อย่างพี่น้อง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از برادرانه
تصویر برادرانه
secara persaudaraan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از برادرانه
تصویر برادرانه
भाईचारे से
دیکشنری فارسی به هندی