پول خود را در قمار از دست دادن، بازیدن، شکست خوردن، مغلوب شدن در بازی یا قمار، از دست دادن، بازی کردن مثلاً چوگان باختنپول خود را در قمار از دست دادن، بازیدن، شکست خوردن، مغلوب شدن در بازی یا قمار، از دست دادن، بازی کردن مثلاً چوگان باختن
زیان کردن در قمار باختن چیزی بگرو مقابل بردن (در قمار)، تلف کردن تمام یا حصه ای از مال خود: من در این کار هر چه داشتم باختم، بازی کردن مشغول شدن سر گرم شدن گوی نرد شطرنج باختن: (شاه با دلقک همی شطرنج باخت)، ورزیدن: عشق باختن (بمعنی عشق ورزیدن)، چرخ دادن: (گر چشم تو بربست او چون مهره ای در دست او. گاهت بغلطاند چنین گاهی ببازد در هوا) یا خود را باختن نباختن، از ترس یا یاء س یا خجلتی بیهوش شدن نشدن سخت ترسیدن نترسیدن خود را گم کردن نکردن: با آنکه سربازان دشمن دو برابر بود سربازان خود را نباختند. یا باختن دل. یا باختن رنگ. سپید شدن رنگ و رخسار از ترس کم شدن رنگ و پریدن آن. یا باختن زهره. مردن از ترس سخت ترسیدن باختن دل. یا جان باختن بباد دادن جان. یا قافیه را باختن، اشتباه کردن در غلط افتادن موقع را از دست دادن، یا نیزه باختن، نیزه زدن نبرد و ستیزه کردنزیان کردن در قمار باختن چیزی بگرو مقابل بردن (در قمار)، تلف کردن تمام یا حصه ای از مال خود: من در این کار هر چه داشتم باختم، بازی کردن مشغول شدن سر گرم شدن گوی نرد شطرنج باختن: (شاه با دلقک همی شطرنج باخت)، ورزیدن: عشق باختن (بمعنی عشق ورزیدن)، چرخ دادن: (گر چشم تو بربست او چون مهره ای در دست او. گاهت بغلطاند چنین گاهی ببازد در هوا) یا خود را باختن نباختن، از ترس یا یاء س یا خجلتی بیهوش شدن نشدن سخت ترسیدن نترسیدن خود را گم کردن نکردن: با آنکه سربازان دشمن دو برابر بود سربازان خود را نباختند. یا باختن دل. یا باختن رنگ. سپید شدن رنگ و رخسار از ترس کم شدن رنگ و پریدن آن. یا باختن زهره. مردن از ترس سخت ترسیدن باختن دل. یا جان باختن بباد دادن جان. یا قافیه را باختن، اشتباه کردن در غلط افتادن موقع را از دست دادن، یا نیزه باختن، نیزه زدن نبرد و ستیزه کردن
مغلوب شدن در قمار یا بازی، از بین رفتن تمام یا بخشی از مال، بخشیدن، از شدت ترس یا نگرانی سست شدن، گیج شدن، چرخ دادن، قافیه را، اشتباه کردن، در غلط افتادنمغلوب شدن در قمار یا بازی، از بین رفتن تمام یا بخشی از مال، بخشیدن، از شدت ترس یا نگرانی سُست شدن، گیج شدن، چرخ دادن، قافیه را، اشتباه کردن، در غلط افتادن
یازیدن، دراز کردن، دراز و کشیده شدن گرفتن چیزی، دست انداختن به چیزی روی آوردن، متمایل شدن خود را خمیده و دراز کردن، خم شدن گلاویز شدن، آویختن حمله کردنیازیدن، دراز کردن، دراز و کشیده شدن گرفتن چیزی، دست انداختن به چیزی روی آوردن، متمایل شدن خود را خمیده و دراز کردن، خم شدن گلاویز شدن، آویختن حمله کردن
دویدن، با شتاب رفتن، تند رفتن، رفتن با شتاب و سرعت، چرویدن، تکیدن، پو گرفتن، پوییدن دواندن، به تاخت درآوردن، اسب دواندن حمله بردندَویدَن، با شتاب رفتن، تند رفتن، رفتن با شتاب و سرعت، چَرْویدَن، تَکیدَن، پو گِرِفتَن، پوییدَن دواندن، به تاخت درآوردن، اسب دواندن حمله بردن
درست کردن براساس نقشه و طرح قبلی، بنا کردن، چیزی را آماده کردن و پدید آوردن آراستن و ترتیب دادن سازگاری کردن، سازیدن از نیست هست کردن، آفریدن، خلق کردن تغییر دادن، برای مثال چگونه ساخت از گل مرغ عیسی / چگونه کرد شخص عاذر احیا (خاقانی - ۲۷)، نواختن، نوازش کردن گستردن خوان و مانند آن ها دوختن نواختن، ساز زدندرست کردن براساس نقشه و طرح قبلی، بنا کردن، چیزی را آماده کردن و پدید آوردن آراستن و ترتیب دادن سازگاری کردن، سازیدن از نیست هست کردن، آفریدن، خلق کردن تغییر دادن، برای مِثال چگونه ساخت از گل مرغ عیسی / چگونه کرد شخص عاذر احیا (خاقانی - ۲۷)، نواختن، نوازش کردن گستردن خوان و مانند آن ها دوختن نواختن، ساز زدن
شکست خورده در قمار، مغلوب در بازی، از دست داده شده، ازدست رفته، پسوند متصل به واژه به معنای بازنده مثلاً پاک باخته، مال باختهشکست خورده در قمار، مغلوب در بازی، از دست داده شده، ازدست رفته، پسوند متصل به واژه به معنای بازنده مثلاً پاک باخته، مال باخته
تار و پود را لا به لای هم کردن در پارچه بافی یا قالی بافی و سایر چیزهای بافتنی، چند رشته موی یا نخ را به هم تابیدنتار و پود را لا به لای هم کردن در پارچه بافی یا قالی بافی و سایر چیزهای بافتنی، چند رشته موی یا نخ را به هم تابیدن
غربال کردن، چیزی را در غربال یا موبیز ریختن و تکان دادن که نرمۀ آن بیرون بیاید و نخاله اش باقی بماند، چیزی را غربال کردن، چیزی را از موبیز رد کردن، سرند کردن، بیختن، بیزیدن، ویزیدن، بیز، پالاییدن، پرویختنغَربال کردن، چیزی را در غربال یا موبیز ریختن و تکان دادن که نرمۀ آن بیرون بیاید و نخاله اش باقی بماند، چیزی را غربال کردن، چیزی را از موبیز رد کردن، سَرَند کردن، بیختن، بیزیدن، ویزیدن، بیز، پالاییدن، پَرویختن
(ساخت سازد خواهد ساخت بساز سازنده ساخته سازش) بنا کردن عمارت کردن، درست کردن بعمل آوردن، ابداع کردن نوآوردن اختراع کردن، آفریدن خلق کردن، قرار دادن مقرر داشتن، منعقد کردن بر پای داشتن، آراستن رونق دادن، انتظام سامان دادن، نواختن نوازش کردن دلخوش کردن، تجهیز مجهز کردن سپاه، پختن طبخ کردن، تالیف کردن تصنیف کردن، تدبیر کردن چاره کردن، جعل کردن(ساخت سازد خواهد ساخت بساز سازنده ساخته سازش) بنا کردن عمارت کردن، درست کردن بعمل آوردن، ابداع کردن نوآوردن اختراع کردن، آفریدن خلق کردن، قرار دادن مقرر داشتن، منعقد کردن بر پای داشتن، آراستن رونق دادن، انتظام سامان دادن، نواختن نوازش کردن دلخوش کردن، تجهیز مجهز کردن سپاه، پختن طبخ کردن، تالیف کردن تصنیف کردن، تدبیر کردن چاره کردن، جعل کردن
شکست خورده در بازی مغلوب در بازی، مغلوب در جنگ، آنچه در قمار ببازند باخت. یا پاک باخته. کسی که همه دار و ندار خود را باخته و دارایی خود را از دست داده باشدشکست خورده در بازی مغلوب در بازی، مغلوب در جنگ، آنچه در قمار ببازند باخت. یا پاک باخته. کسی که همه دار و ندار خود را باخته و دارایی خود را از دست داده باشد
بنا کردن، اختراع کردن، آفریدن، آماده کردن، پختن، جعل کردن، نواختن، ساز زدن، سازگاری کردن، تحمل کردن، استعمال مواد مخدّر و نشئه شدنبنا کردن، اختراع کردن، آفریدن، آماده کردن، پختن، جعل کردن، نواختن، ساز زدن، سازگاری کردن، تحمل کردن، استعمال مواد مخدّر و نشئه شدن
مغلوب در بازی، شکست خورده در جنگ، آن چه در قمار ببازند، پاک، کسی که همه دار و ندار خود را باخته و دارایی خود را از دست داده باشدمغلوب در بازی، شکست خورده در جنگ، آن چه در قمار ببازند، پاک، کسی که همه دار و ندار خود را باخته و دارایی خود را از دست داده باشد